این مدعی نورسته خود را لایق، وصی و فرزند امام زمان(عج) میشناسد و پهنه هایی از سرزمین عراق را با این ادعا درنوردیده و بسیاری را با این اندیشه التقاطی و انحرافی خود به هلاکت افکنده است. اینک میخواهیم با حضور شما بدانیم او کیست ، مبنای ادعایش چیست و چگونه میتوان با این ادعا مواجه شد. شصت و پنجمین نشست از سلسله نشستهای فرهنگ مهدوی توسط موسسه فرهنگی موعود عصر(ع) با موضوع پرده برداری از سیمای دروغین «احمد الحسن الیمانی» وصی، فرزند و فرستاده امام زمان(عج)!» برگزار میگردد. این مدعی نورسته خود را لایق، وصی و فرزند امام زمان(عج) میشناسد و پهنه هایی از سرزمین عراق را با این ادعا درنوردیده و بسیاری را با این اندیشه التقاطی و انحرافی خود به هلاکت افکنده است. اینک میخواهیم با حضور شما بدانیم او کیست ، مبنای ادعایش چیست و چگونه میتوان با این ادعا مواجه شد. سخنران: استاد ارجمند حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر مهدی پور زمان:پنجشنبه 27 مهر 1391 رأس ساعت 15:00 نشانی: تهران، بلوار کشاورز، خ حجاب سالن اجتماعات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دبیرخانه سلسله نشستهای ماهانه فرهنگ مهدوی : تلفن:88941235-021 سامانه پیامک: 20003757 ,یمانی دروغین,مدعیان وصایت و ارتباط با امام زمان,غیبت کبری ...ادامه مطلب
انتقاد صریح از ترویج ادعاهای پناهیان درباره ظهور توسط صداوسیما حجت الاسلام والمسلمین رسول جعفریان، پژوهشگر برجسته تاریخ اسلام و ایران در گفتگو با «بازتاب»، ضمن انتقاد شدید از سخنان برخی افراد که در تریبونهای رسمی به خرافات درباره ظهور حضرت مهدی(عج) دامن می زنند، دستگیری برخی از این افراد و تشویق برخی دیگر را برخوردی دوگانه خواند. استاد تاریخ دانشگاه تهران تصریح کرد:متاسفانه به جای آن که متفکران و اندیشمندان از روحانی و دانشگاهی رشته فکر را در دست گرفته و باب اندیشه و اندیشیدن را باز نگاه دارند،،قریب هشت سال است که در این کشور مشتی روضه خوان و مداح ـ با همه ارزشی که از باب مرثیه خوانی برای اباعبدالله(ع) قائلیم ـ سردمدار فکر و اندیشه شده اند. آن روز که آن مداح معروف - که حالا هم عوارض حمایت های سیاسی بی دلیل خود را مشاهده می کند- ، علیه مرجعیت دینی بلندپایه حوزه که به روضه خوانان نصحیت کرده بود، حرف زد و آن سخن زشت را بر زبان آورد، باید حدس می زدیم این ماجرا چند سال بعد به کجا می انجامد. وقتی چند مرکز روضه خوانی و مداحی برای سیاست کشور تعیین تکلیف کرد، روشن بود که ماجرا به کجا ختم می شود؟ ,پناهیان,ظهور,رسول جعفریان,قواعد ظهور,سید حسن ابطحی,ملاآقا جان زنجانی ...ادامه مطلب
به قلم انشمند و تحلیلگر گرانقدر حوزه تاریخنگاری جدید و سیاست معاصر، استاد عبدالله شهبازي فهرست مطالب قسمت اول : آغاز سخن کتابهاي مريميه در ايران سجويک و آشنايي با مريميه آغاز سخن : در ايران سيد حسين نصر را بعنوان انديشمندي مسلمان و "سنتگرا" ميشناسند که از بد حادثه، به دليل وقوع انقلاب اسلامي و پيوندهايش با فرح پهلوي، ملکه سابق ايران، مجبور به مهاجرت به ايالات متحده آمريکا شد. کمتر کسي نامي از مريميه شنيده و نصر را بعنوان عضو قديمي و "شيخ" کنوني اين طريقت ميشناسد.طريقت مريميه را فردي بنام فريتيوف شوان بنيان نهاد، و با مرگ شوان (1998) رهبري آن به مارتين لينگز (متوفي 2005) و سيد حسين نصر انتقال يافت. رساله حاضر تحقيقي است درباره طريقت مريميه و سير تطور آن از شوان تا نصر. اين تحقيق بطور عمده با بهرهگيري از کتاب و مقالات مارک سجويک و مقالات مارک کاسلو و کتب و مقالات و مصاحبههاي منتشر شده چهرههاي سرشناس مريميه، مانند شوان و لينگز و نصر، و گفتگو با افراد مطلع تدوين شده است. اساس کار يادداشتهاي برگرفته از کتاب سجويک است. نحوه استفاده از اين کتاب انتقادي بوده و نگارنده، ضمن بهرهگيري از تحقيق مفيد و منحصربفرد سجويک، نگاه مستقل خود را دنبال کرده است. در متن به تمامي منابع ارجاع داده شده است. کتاب سجويک با عنوانبر ضد جهان مدرن: سنتگرايي و تاريخ پنهان فکري سده بيستمدر سال 2004 منتشر شد.[1] مارک سجويک انگليسي و استاد سابق دانشگاه آمريکايي قاهره و استاد کنوني دانشگاه آرهوس دانمارک و دبيرانجمن اروپايي مطالعات باطنيگرايي غربي [2]واز معدود محققاني است که بطور تخصصي در زمينه "سنتگرايي" کار ميکند. او داراي وبلاگي در اين موضوع است[3] که از برخي مطالب آن استفاده شده است. , ...ادامه مطلب
رنه گنون و پیروان شوان در ایران رنه گنون،[29]انديشمند فرانسوي- مصري، در سال 1886 به دنيا آمد و در سال 1951 در قاهره درگذشت. گنون بعنوان بنيانگذار جريان فکري در غرب شناخته ميشود که به "تراديشناليسم"[30]معروف است. پيروان شوان و نصر در ايران در پوشش نام و آراء گنون براي خود اعتبار کسب ميکنند. آنان خود را وارث فکري و معنوي رنه گنون و "سنتگرايي" گنوني معرفي ميکنند در حالي که، آنگونه که خواهيم ديد، رفتار و عملکرد شوان در تقابل با سيره و عقايد گنون بود بنحوي که اقدامات شوان را عامل افسردگي شديد و مرگ زودرس گنون در 64 سالگي ميدانند. پيروان شوان در ايران، که خود را در پوشش گنوني پنهان کردهاند، عموماً داراي مناصب و عناوين شامخ دانشگاهي هستند، و وجهه و نفوذشان از اين طريق است. اين در حالي است که گنون انديشمندي غيردانشگاهي بود و بياعتنا به قالبهاي دانشگاهي غرب. گنون با تأخير بسيار، در 30 سالگي (1915)، از سوربن مدرک ليسانس در رشته فلسفه اخذ کرد و اين بالاترين مدرک تحصيلي اوست. گنون در سالهاي بعد (1917-1918) در مدرسهاي در الجزاير به تدريس فلسفه پرداخت و پس از بازگشت به پاريس در 1919 رسالهاش را با عنوانمقدمه عمومي بر مطالعه آئينهاي هندوبه دانشگاه سوربن ارائه داد ولي سيلوين لوي، هندوشناس مشهور يهودي- فرانسوي، آن را بعنوان پاياننامه دکتري نپذيرفت. کمي بعد، در سال 1921، گنون رساله فوق را منتشر کرد. اين اوّلين کتاب گنون است. معهذا، بعدها که گنون، پس از مرگ، به شهرت رسيد و انديشههايش رسوخ يافت، سوربن او را از مفاخر علمي فرانسه شمرد و تدريس آراء گنون را آغاز کرد. مفاهیم بنیادین درتراديشناليسم در زبان فارسي معادل "سنتگرايي" را براي "تراديشناليسم" به کار گرفتهاند و اين معادل رواج کامل يافته است."تراديشناليسم"، يا "جنبش تراديشناليست"، نام يک جريان فکري است که با عقايد رنه گنون هوّيت يافت و در اين معنا با مفهوم متعارفي که از "سنت"، در مقابل "تجدّد"، ميفهميم متفاوت است.[31] , ...ادامه مطلب
ماکس مولر و انجمن تئوسوفی پيوندهاي انجمن تئوسوفي با کانونهاي قدرتمند زرسالار غرب را از همان آغاز ميتوان رديابي کرد. اين فرقه بدون پشتوانه عظيم مالي و سياسي نميتوانست به جايگاهي چنين تأثيرگذار دست يابد. فريدريش ماکس مولر[53] بعنوان برجستهترين شخصيت آکادميک حامي تئوسوفيسم شناخته ميشد و، بنوشته آرتور ليلي، مشاور و راهنماي فکري کلنل الکات بود. [54] اگر، آنگونه که الکات و بلاواتسکي و بزانت مدعي هستند، و تئوسوفيستها باور دارند، که تعاليم و دستورات خود را از "استاد غيبي" ميگرفتند، "استاد" بلاواتسکي بايد ماکس مولر باشد؛ و تنها "استادي" چون ماکس مولر است که ميتواند کتابي حجيم و سنگين چونآموزه سرّي[55] را به بلاواتسکي ديکته کند. ماکس مولر بعدها، در سال 1893، همزمان با برگزاري اوّلين "کنگره جهاني اديان" در شيکاگو، کتاب خود را در تبليغ تئوسوفيسم، با عنوانتئوسوفي يا دين روانشناختي،[56] منتشر کرد. فريدريش ماکس مولر آلماني است. او در سال 1846 به استخدام کمپاني هند شرقي بريتانيا درآمد و به تحقيق در متون ديني سانسکريت و دينشناسي تطبيقي مشغول شد. از 1848 تا پايان عمر ساکن آکسفورد بود. او در جايگاه خود مرجعيت تام يافت و بسياري از محققان نامدار بعدي در نزد او با فرهنگ و اساطير و اديان شرقي آشنا شدند. ماکس مولر عضو شوراي مشاوران خصوصي ملکه ويکتوريا بود. [57] جيوانجي مودي، فراماسون نامدار پارسي هند، ماکس مولر را برجستهترين محقق سده نوزدهم در زمينه اديان، ادبيات، اسطورهها و فولکلور باستاني شرق ميداند. [58] ماکس مولر بنيانگذارآریاییگرايياست زيرا نخستين کسي است که اقوام سلت، ژرمن، اسلاو، يوناني، ايتاليايي، ايراني و هندي را در يک گروهبندي نژادي جاي داد و آنها را از اقوام "توراني"، که در سده نوزدهم به اقوام ترک اطلاق ميشد، و "سامي" متمايز کرد و "آريايي" ناميد. واژه "آريا" برگرفته از متون سانسکريت است به معني "نجيب" و "اصيل". بايد بيفزاييم که در همين دورانآرمينيوس وامبري، شرقشناس نامدار يهودي ساکن مجارستان، که بگفته خود جاسوس ديزرائيلي، صدراعظم يهوديتبار بريتانيا، بود، با اخذ واژه "توران" ازشاهنامه فردوسي، در کار پرداخت "پانتورانيسم" (پانترکيسم) بود. [59], ...ادامه مطلب
تراديشناليسم و میراث تئوسوفی برغم جدا شدن گنون از تئوسوفيسم، و برغم اين که وي در سال 1921 با انتشار کتابتئوسوفي: تاريخ يک شبه دينبه انتقاد شديد از فرقه فوق پرداخت، و بلاواتسکي را شياد خواند، تأثير آموزههاي تئوسوفي بر انديشه گنون را نميتوان ناديده گرفت.تئوسوفيسم در پي مطالعه تطبيقي اديان بود و يافتن جوهر واحد اديان، يا آن چيزي که "خرد باستان" ميناميد که منشاء نخستين تمامي اديان است. اين مفهوم در انديشه تراديشناليستها به "جاودان خرد" يا "حکمت خالده" بدل شده. بنابراين، سجويک درست میگویدآنگاه که با بررسي پيشينه تئوسوفيستي گنون و دوستانش، بويژه، آناندا کوماراسوامي،[96]آموزههاي اوّليه تراديشناليسم را برگرفته از تئوسوفيسم ميداند.[97] گري (محمد) لگنهاوزن، [98] استاد مسلمان دانشگاه هيوستون تکزاس و مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني قم، در مقالهاي که به همايش "نقد تجدّد از ديدگاه سنتگرايان معاصر" ارائه داد، مينويسد: «شيفتگي به شرق و علوم غريبه و باستان باعث جذب عدهاي به انجمن تئوسوفي شد... در بستر اين جوّ فرهنگي شکل باطني از سنتگرايي در آثار دو نويسنده دانشمند و پرجاذبه،آناندا کوماراسواميورنه گِنون، پايهريزي شد... رنه گنون... در سال 1906 تحت تعليم ژرارد انکاس [99] معروف به "پاپوس"، که يکي از بنيانگذاران مشترک انجمن تئوسوفي در فرانسه بود، قرار گرفت. پاپوس، براي تشکيلِ دانشکده علوم هرمسي (مربوط به هرمس) از انجمن تئوسوفي جدا شده بود وگنون بعدها خود را از هر دو کنار کشيد. او در آثار متعدد به شدت تئوسوفي را محکوم کرد و مدعي شد که تئوسوفي بر پايه انحراف از اصول اوّليه خالده مبتني شده است. با اين حال، او نيز، همچون کوماراسوامي، با انديشههاي مهم درباره متافيزيک و وحدت باطني سنتهاي ديني از طريق تئوسوفي آشنا شده بود... , ...ادامه مطلب
گنون، اسلام و شاذلیه آنچه گفته شد اهميت جدايي گنون از تئوسوفيسم و گروش او به اسلام و دستيابي به زندگي مسلماني صادقانه و زاهدانه در قاهره را، و در کنار آن بسترهاي تاريخي و فرهنگي فرقهسازيشوان را، آشکار ميکند. سجويک زندگي گنون را به سه دوره تقسيم ميکند:دوران رازوري[119] يعني دوراني که گنون دلبسته تئوسوفيسم و آئينهاي رازورانه غربي، چون اسپيريتواليسم، [120] است،دوران پيوند با کليساي کاتوليک، و سرانجامدوران اسلامييعني از سال 1930 تا پايان عمر که گنون در قاهره و در کسوت مسلمان ميزيست. [121] گنون، در سال 1911 به اسلام گرويد، بهطريقت شاذليه عربيه[122] پيوست و نام اسلامي "عبدالوحيد يحيي" را برگزيد. معهذا،زندگي گنون خط مستقيم نيست که اين سه دوره را تفکيک کند. برغم مسلمان شدن، زندگي واقعي مسلماني گنون از سال 1930 در قاهره آغاز ميشود.[123] از اينرو، در سالهاي پس از مسلمان شدن گنون شاهد پيوندهاي او با کليساي کاتوليک هستيم. اروپائيان آن زمان، بويژه فرانسويان که زندگيشان با مستعمرات فرانسه در شمال آفريقا پيوند خورده بود، به دليل گسترش عميق طريقتهاي صوفي در آن خطه تفاوتي ميان اسلام و تصوف قائل نبودند [124] و از طريق اين طريقتها بود که اسلام در ميان فرانسويان اشاعه يافت. طريقتي که گنون از طريق آن به اسلام گرويد،شاذليه عربيه، شاخهاي ازطريقت شاذليهاست منسوب به ابوالحسن علي بن عبدالله شاذلي المغربي (591-656 ق.)، اهل شاذله تونس، که نسبش با 17 واسطه به امام حسن (ع) ميرسد. شاذليه را طريقتي متشرع ميدانند. مينويسند: «شاذلي بر انجام تکاليف شرعي در چهارچوب کتاب و سنت تأکيد فراوان داشت و اباحه گري اباحهگري برخي از صوفيان را نيرنگ شيطان و هرگونه انحراف از کتاب و سنت را دنبالهروي از شيطان ميدانست. او بر حضور در نماز جماعت تأکيد ميکرد و، با اين استدلال که خداوند تنها به کتاب و سنت مصونيت از خطا عطا کرده نه چيز ديگر، هرگونه کشف و شهود را که مخالف کتاب و سنت باشد رد ميکرد.» [125] , ...ادامه مطلب
دیدار با خضر نبی نصر ارتباط شوان با علاوي را بگونهاي ترسيم ميکند که آدمي گمان ميبرد ميان اين دو آشنايي ديرين و الفتي عميق بوده و شوان از نزديک علاوي را ميشناخته است. نصر مينويسد: شوان از «مراد معنوي خويش»، شيخ العلاوي، با عنوان «ابر انسان»ياد ميکرد. [184] در روايت نصر، داستان "خلوت"نشيني شوان و مکاشفه پيامبران بگونه ديگر تکرار ميشود ولي اين بار نامي از "بوداي طلايي" نيست بلکه از "نبي سبز" (خضر) سخن ميگويند و شوان را با "الياس نبي" مقايسه ميکنند. نصر مينويسد: «شوان همچنين به من گفت که پيشترها در زندگياش، پس از ورود به طريقت العلاويه،مواجههاي با خضر داشته؛"نبي سبز" که با الياس مطابقت داردو مظهر گونهاي نقش ايمانآورانه هميشه زنده در جهان اسلام است. اين مواجهه تنها با"نقش الياسي" خود شوانقابل قياس است.»[185] نصر ابهامهايي را که درباره نحوه گروش شوان به طريقت علاويه وجود دارد توجيه ميکند، با اغراق فراوان از شوان دفاع ميکند و حتي "خلوت"نشيني او را، که در سفر دوّم به مستغانم و پس از مرگ العلاوي بود، به سفر اوّل و شخص شيخ العلاوي نسبت ميدهد: «شوان بعدها شرح داد که چقدر براي پيدا کردن يک مرشد روحاني تشنه بوده و چگونه تصميم گرفته که اگر چنين شخصي را پيدا نکند، در بيابان اعتزال گزيده و مابقي زندگي خويش را در تنهايي و انزوا سر کند. اما دست سرنوشت او را به محضر صوفي الجزايري، شيخ العلاوي، رهنمون ساخت.در سالهاي اخير برخي خردهگيران تلاش کردهاند که در مورد پيوستن شوان به طريقت شاذليه العلاويه و امکان دارا بودن سلسله کامل،که به تنهايي ضامن پيوستگي سنتي در تصوف است، ترديدافکني کنند.بگذاريد پيش از همه بگوئيم که اصلاً هيچ دليلي در دست نداريم که شوان به دست شيخ العلاوي به تصوف روي نياورده باشد، بلکه برعکس، در خلال سالهاي متمادي "فقراي" پرشمار الجزاير و مراکش، بيانگر آناند که وي به دست اين شيخ بزرگ الجزايري به صوفيه گرائيده. در دهه 1960 من با بعضي از اعضاي شاخه سوري طريقت العلاويه ملاقات کردم که در مورد وضع و حال شيخ عيسي [شو, ...ادامه مطلب
علاویه شوان در اروپا شوان پس از بازگشت از سفر دوّم مستغانم، بر اساس نامهاي که از شيخ عَده بنتونس گرفته بود، و درباره مناقشات در پيرامون آن سخن گفتيم، بعنوان "مقدم"، پايههاي فرقه خود را بنا نهاد. در سال 1934، که شوان فرقهسازي را آغاز کرد، 27 ساله بود. او بعنوان نماينده علاويه در بال سوئيس علاقمندان را به طريقت ميپذيرفت. ابتدا تيتوس بورکهارت و هارالد فن مينبرگ، دوست صميمي بورکهارت که بعداً از طريق وصلت خويش نزديک بورکهارت شد، توسط شوان پذيرفته شدند. اين دو قبلاً مسلمان شده بودند. شوان مجلس ذکر هفتگي را در آپارتمان خود به راه انداخت. جمع ميشدند، به شکل حلقه مينشستند و ذکر ميگفتند. از هشت بعدازظهر آغاز ميشد و گاه تا يک صبح ادامه مييافت. صداي ذکرشان چنان بلند بود که همسايگان ساير طبقات شاکي بودند. چندي بعد فن مينبرگ ساختمان کوچک دو طبقهاي در حاشيه رود راين پيدا کرد و محل "زاويه" به آنجا منتقل شد. در اين مکان حلقه ذکر منظم شد، و شرکتکنندگان لباس عربي ميپوشيدند و عمامه ميبستند. [189] بنوشته سجويک، شوان هدايت تراديشناليستهاي بال را به دست گرفت نه به دليل شخصيت فردي بلکه به دليل "اجازه" شيخ عَده بنتونس و نيز کمک بورکهارت به او. بورکهارت عربي را خوب ميدانست و با فرهنگ اسلام و مغرب آشنا بود.شوان از همان آغاز اسلام را غايت نميدانست بلکه غايت را "حکمت خالده" (خرد جاويدان) يا "دين خالده" ميدانست. [190] پس از بازگشت به سوئيس، رابطه شوان با مادلين از سر گرفته شد ولي به دلايلي نامعلوم مادلين اين رابطه را قطع کرد. ناکامي در عشق به مادلين شوان را به شدت آزرد. او به محل قرار با مادلين در کنار درياچه لمان ميرفت و براي مادلين شعر ميگفت و دعا ميخواند به اين اميد که مادلين به سويش بازگردد. گزيدهاي از اين اشعار درخاطرات و تألماتشوان منتشر شده است. سجويک مينويسد: شوان احساس نياز ميکرد که پيروانش در غصه اين عشق نافرجام با او شريک شوند. سجويک، بنقل از فن مينبرگ، اضافه ميکند: شوان غالباً تکرار ميکرد: «هر کس مادلين را دوست ندارد عضو طريقت نيست.» [191] در نوشته سيد حسين نصر درباره شوان نامي از عشق به مادلين و "شعرهاي زميني" شوان براي مادلين نيست؛, ...ادامه مطلب
لينگز پس از استقرار در لندن به کار در موزه بريتانيا مشغول شد. اين جايگاه به لينگز امکان داد که به نسخ ناياب و کمياب خطي دسترسي داشته باشد. بر اين اساس، لينگز کتابهايي درباره نسخ خطي قرآن کريم و زندگي پيامبر اسلام (ص) منتشر کرد. زندگينامه پيامبر اسلام نوشته لينگز، [255] که در سال 1391 به فارسي ترجمه شده،[256] مورد تجليل توني بلر، نخستوزير پيشين بريتانيا، قرار گرفته است. [257] لينگز داراي تأليفات ديگر در زمينه اسلام، هنر، تصوف، ادبيات انگليسي، و حکمت خالده است. [258] گرايش غالب بر آثار لينگز، طبعاً، تصوف و تراديشناليسم شواني است. مارتين لينگز در 12 مه 2005، در 96 سالگي، در کنت انگلستان درگذشت. [259] نام اسلامي لينگز "ابوبکر سراجالدین" است. پس از مرگ لينگز از او با عنوان "شيخ ابوبکر سراجالدين" و "شيخ ابوبکر مريمي" ياد کردهاند.[260]در ميان صوفيان عنوان "شيخ" مختص "قطب" طريقت است. اين امر نشان میدهد که لينگز، پس از مرگ شوان (1998)، شيخ مريميه بود. شايد اطلاق نام "ابوبکر" (خليفه اوّل) بر لينگز بيانگر تمايل شوان به خلافت لينگز بعد از خود بوده است. "شيخ ابوبکر سراجالدين" (مارتين لينگز)، شيخ مريميه مارتين لينگز در جواني , ...ادامه مطلب
مؤنث برهنه: شيطان يا مريم مقدس؟ حلول نماد مؤنث برهنه بر شوان و فرارويي رسمي علاويه شواني به مريميه در سال 1965 رخ داد يعني 14 سال پس از فوت گنون. آنگونه که شوان درخاطرات و تألماتبیانکرده، در سال 1965، زمانیکه با قایقاز اروپا راهیطنجه در مراکش بود، دچار تنگینفس و افسردگيشدیدشد.در اینوضع در حالت رؤيا و مکاشفه قرار گرفت و مهمترینمکاشفه زندگیاش را دید. مریممقدس (ع)، که مسیحیاناو را "مریمدوشيزه" میخوانند، بر شوان ظاهر شد: «ناگاه لطف الهیبه شکلي ویژهبر من نازل شد؛ از راه درون به صورتیمؤنث که نمیتوانم توصیفکنم. و دانستم که او دوشيزه مقدس است.» در پیاینمکاشفه، حال شوان خوب شد و خود را «سرخوش از عشق و شادي»یافت. [275] در بندر طنجه شک و تردیدشوان را فراگرفت و در مسیرطنجه به تطوان (در شمال مراکش) بار دیگرافسردگیبر او غلبه یافت. در تطوان چنان خود را ضعیفدیدکه در اتاقش در هتل ماند و با همراهان بیروننرفت. در تنهايي باز آن نماد مؤنث ظاهر شد و به او آرامش داد. به فاس، پایتختمراکش، رسیدند. در فاس بار دیگرتردیدبر او غلبه یافت ولیآن"مؤنث آسمانی"باز به سراغش آمد و در تمامیشب به او آرامش داد. اینوضع روحیشوان تا بازگشت به سوئیسادامه داشت. طیسالهاي 1942-1965 شوان چند بار از ارتباط فراطبیعیبا نماد مؤنث، یابه تعبیراو "مریمدوشيزه"، گفته است: «عشق کیهانیمعشوق... به شکل عشق مادرانه» که با دیدنپسر خردسال مادلين تجربه کرد، کشش به سمت مجسمه مريم مقدس در ویترینمغازهاي در لوزان (که آن را خریدو در مکانیشایستهدر آپارتمانش جاي داد)، پس از تلخکامیجدايي از گنون در سال 1949 نوشت: «لطف و برکت او [مریمدوشيزه] را حس کردم.» و نیزدر حینذکر گفتن در آپارتمانش در حوالي سال 1953 بار دیگراز احساس «لطف و برکت» مریمدوشيزه سخن گفت، و بعدها باز نوشت:حضوري قوي و نیرومند حس کردم و بلافاصله دانستم که [مریم] «دوشيزه» است. طبق نوشته شوان، او ابتدا نمیدانست چگونه باید تجربه سال 1965 (مکاشفه با نماد مؤنث) را تأویل کند. اوّلین پرسش برایش این بود که آیا این رؤیای صادقه است یا اوهام کاذب. شوان به این نتیجه رسید که رؤیای صادقه را باید از طریق نتایج آن از رؤیای کاذب تشخیص داد. این رؤیا مفید بود زیرا سبب شد علاقه شو, ...ادامه مطلب
بنوشته سجویک، هیوستن اسمیت در گسترش ترادیشنالیسم در آمریکا نقش داشته است. او بر چاپ سال 1975 کتابوحدت متعالی ادیان[329] شوان (1948، پاریس) مقدمه نوشت و به خواننده هشدار داد که این کتاب سنگین است بنحوی که حتی خود اسمیت هم بار اوّل نتوانسته آن را به پایان برد ولی سرانجام کتاب را تا آخر خوانده و نتیجهاش شگفت بوده. با توجه به شهرت اسمیت، این بزرگترین تبلیغ برای کتاب شوان است. [330] مریمیه و نشر کتاب طی سالهای 1950-1999 شوان و 23 تن از پیروان شناخته شده او حدود 220 عنوان کتاب منتشر کردهاند. 80 عنوان به زبانهای دیگر ترجمه شده یا به چاپ جدید رسیده. 30 عنوان کتابهای اصلی شوانیها است ولی هیچ کدام مانند کتابادیان جهانهیوستن اسمیت یاکوه هفت طبقهمرتون پرفروش نبوده. از میان این کتابها تنها معدودی موفق بوده و فروش قابل توجهی داشته است. این بجز کتابهایی است که از شوانیها تأثیر گرفته یا ناشرین سرشناس، مانند پنگوئن و روتلج و انتشارات دانشگاههای هاروارد و پرینستون و آکسفورد، منتشر کردهاند. مریمیه بنگاههای انتشاراتی متعدد در اختیار دارد:Editions traditionnellesوChacoac Brothersدر پاریس و مهمتر از این دوWorld Wisdom Booksدر بلومینگتن ایندیانا. در حوزه نشر و تلویزیون یک زن آمریکایی بنامگرای هنری[331] چهره فعال مریمیه است. او در دوران اقامت در انگلستان، علاوه بر برنامههایی که درباره اسلام برایBBCتهیه کرد، در سال 1979 بنگاه انتشاراتیQuinta Essentiaرا در کمبریج انگلستان، بنگاه انتشاراتیFons Vitaeرا در کنتاکی آمریکا و در سال 1981 بنگاه انتشاراتیIslamic Texts Societyرا در کمبریج انگلستان تأسیس کرد. [332] مریمیه در برگزاری "فستیوال جهان اسلام"، که در بهار 1976 (سه سال پیش از انقلاب اسلامی ایران) در لندن برگزار شد نقش مهم ایفا کرد. در این فستیوال پرخرج و باشکوه شخصیتهایی چون ملکه الیزابت دوّم، اسقف اعظم کانتربوری و عبدالحلیم محمود، شیخ الازهر، شرکت کردند. هزینه این فستیوال را بطور عمده دولت امارات متحده عربی پرداخت کرد و اعضای هیئت امنای فستیوال هشت شخصیت مهم بریتانیا بود و ریاست هیئت امناء را سِر هارولد بیلی [333] به دست داشت که در دوران جمال عبدالناصر سفیر بریتانیا در مصر بود. هارولد بیلی، که در دوران جنگ جهانی دوّم, ...ادامه مطلب
از اسلام تا «دین خالده» از اواخر دهه 1970، مقارن با انقلاب اسلامي در ايران، شوان و بخشي از پيروان او بيشتر از اسلام فاصله گرفتند و بنوعي يونيورساليسم (دين جامع و فراتر از اديان مرسوم از جمله اسلام) گرايش يافتند که در آن تأکيد اصلي بر شخص شوان بود. به اين دليل، پس از مرگ شوان (1998) گروهي از پيروانش در قالب يک طريقت صوفي اسلام را رها کردند و مختصاتي به خود گرفتند که دينپژوهان «جنبش ديني جديد» ميخوانند. [352] خاطرات و تألماتشوان در سال 1973 به پايان ميرسد. شوان از رؤيايي در سال 1973 خبر ميدهد ولي گزارش او مبهم است. او فقط مينويسد که «اين راز» (عليالقاعده مريم دوشیزه) به سوي او بازگشت و«اين آگاهي بر من غالب شد که مانند ساير انسانها نيستم.»سجويک مينويسد:شايد شوان خود را در اين مرحله ايلياي نبي ميديد که در آخرالزمان ظهور کرده يا تجلي الهه کالي هندوها.[353] اين تفسير سجويک از مکاشفه سال 1973 شوان پذيرفتني است با توجه به نوشته نصر در رثاي شوان که از «نقش الياسي شوان» سخن گفته است: «شوان همچنين به من گفت که پيشترها در زندگياش، پس از ورود به طريقت العلاويه،مواجههاي با خضر داشته؛"نبي سبز" که با الياس مطابقت داردو مظهر گونهاي نقش ايمانآورانه هميشه زنده در جهان اسلام است. اين مواجهه تنها با"نقش الياسي" خود شوانقابل قياس است.» [354] الياس را نام قرآني ايلياء نبي ميدانند و برخي مفسرين الياس نبي را با خضر منطبق دانستهاند که داستان همسفري موسي (ع) با او در قرآن کريم معروف است. خضر (به معني سبز) طولانيترين عمر را در ميان انسانها دارد و هنوز زنده است. معمولاً ايلياء نبي را از بنياسرائيل ميدانند ولي برخي معتقدند که ايلياء از طايفه رکابي يا قيني و غير اسرائيلي بوده است. [355] کالي، در آئين هندو، هم الهه "زمان" است هم الهه مرگ.منطبق کردن خضر يا الياس، نماد جاودانگي و زندگي و راهنماي خردمند، با موجودي ترسناک و نفرتانگيز چون الهه کالي هم از کجسليقگيهاي شوان و شوانيهاست و هم بيانگر شيوه نگرش آنها که ميکوشند ميان اسلام با بتپرستي هندو يا بوميان آمريکا ا, ...ادامه مطلب
بنوشته کاسلو، اعضاي فرقه در مقابل شمايل برهنه شوان نيايش ميکردند. اين شمايلها را شوان طراحي و شارلين رومين نقاشي کرده بود. کاسلو ميافزايد: «من سالها خيلي جدّي به مناسک ديني عمل ميکردم... تا زماني که دريافتم فرقه شوان از نيايش بعنوان ابزاري براي فريب استفاده ميکند... شاهد بودم ماود موري، از پيروان شوان که قبلاً "زن" او بود، در ماههاي پاياني اعتقادش به فرقه شوان، در مقابل شمايل برهنه شوان دعا ميخواند. اين در حالي است که شوان با او بسيار بد رفتار کرده بود و او را به کارهايي متهم کرده بود که نکرده و سرانجام او را از فرقه اخراج کرد. و زماني که براي کمک به شوان مراجعه کرد، سگها را به سويش رها کرد.» کاسلو شوان را چنين توصيف ميکند: «شوان مردي رياکار و فريبکار بود که در نهان و آشکار به دو شکل عمل ميکرد. او چهار زن و محافل برهنه خود را و پرستش خويش همچون يک شاه يا پيامبر را پنهان ميکرد.» بنوشته کاسلو،شوان از سال 1990 خود را «آخرين تجلي لوگوس در آخرالزمان» ميخواندو مندرجات خاطراتش و رساله "تقديس شيخ"، نوشته شارلين رومين، [406] به روشني نشان ميدهد که خود را عصاره تمامي اديان و تمامي پيامبران ميدانست. کاسلو ميافزايد: «من عکسهاي متعدد از شوان ديدهام که او را در هيئت "مردي بزرگ" نشان ميدهد. در برخي عکسها در هيئت سزار است، در برخي در کسوت امپراتور چين يا رئيس بزرگ قبايل سرخپوست يا خليفه مسلمان يا قديس و راجاي هندي. در عکسهاي برهنه شوان، که تعدادشان زياد است، او خود را بعنوان تبلور حقيقت ناب رازآميز مينماياند. شوان مدعي است که سزار، مانند امپراتوران چين، يا ساير تجليات دولتگري ديني، تجليدهنده "جوهر دينسالار انديشه امپراتوري" است...من با کساني ديدار کردهام که معتقد بودند شوان "آخرين پيامبر" است که در آخرالزمانظهور کرده است.» بنوشته کاسلو،فرقه شوان از طريق پيروان ثروتمند خود از نظر مالي تقويت ميشود. شوان در ميان راستگرايان آمريکايي، اعم از ملاکان و دلالان و وکلا و پزشکان متمول، پيرواني دارد که به او کمک ميکنند.در مياناعضاي فرقه نيز برخي ثروتمند هستند ماننداستانلي جونزوباربار, ...ادامه مطلب
در زمان رقص شارلين و تقديم چپق مقدس به شوان، دبورا ولزي، که او نيز کاملاً برهنه بود، يکي از مقدسترين آوازهاي ديني سرخپوستان "سو" را ميخواند. اين آوازي است که جوزف اپس براون از "گوزن سياه" [429] آموخته و متن آن را به شوان داده بود. زنان، در حضور شوهرانشان،برهنهدر پيرامون شوان حلقه ميزدند و شوان با دستهاي خود سينه آنها را لمس ميکرد و به آنها"برکت"ميداد. کاسلو ميافزايد:اين افراد واقعاً باور داشتند که شوان تجلي خدا بر روي زمين است و هر کاري که ميکند درست است. در گزارش ديگر، مناسک شوان اينگونه توصيف شده: شوان در وسط سالن برهنه ميايستاد، در حالي که عورتش نمايان بود. زنان برهنه آوازهاي سرخپوستي ميخواندند و شانه به شانه هم او را احاطه ميکردند. شوان از مرکز سالن حرکت ميکرد و يکايک زنان را با فشار دادن سينه يا شکم خود بر سینه و شکم زنان "تبرک" ميکرد. شارلين رومين، علاوه بر رساله "تقديس شيخ"، رساله ديگري بهمراه شوان نوشته با نام "پيام شمايلها" که در آن نحوه پذيرش "شيخ" توسط مريم مقدس بيان شده.شوان در مناسک فوق همانگونه با زنان"واحد"ميشد و به آنها "برکت" ميداد که مريم مقدس در مکاشفاتش بر او ظاهر شده و او را متبرک کرده است. , ...ادامه مطلب