فرقه مریمیه ؛ از فریتیوف شوان تا سیدحسین نصر - قسمت شانزدهم

ساخت وبلاگ

نصر هدف مجله را چنين بيان کرد:

«چنان‌که از نام آن، که از کتاب معروف ابن‌مسکويه فيلسوف و مورخ نامي ايران در قرن چهارم اخذ شده است، برمي‌آيد هدف اصلي مجله مرتبط است باآن "جاويدان خرد" يا حکمت خالدهاي که همواره اصل‏ الاصول و رکن اوّليه تمام تمدن‌هاي بزرگ جهان بودهو فراموشي آن باعث حيرت و گمراهي و سرگشتي بشر معاصر شده است.» [519]

دوّمين شمارهجاويدان خرد(پائيز 1354) با پيام فرح پهلوي به مناسبت برگزاري کنگره بين‌المللي فلسفه در ايران آغاز مي‌شود، که علي‌القاعده بقلم نصر است، واوّلين مقاله آن با عنوان "فريدهوف شووان" به معرفي شوان اختصاص دارد؛ و سپس، ترجمه فصل اوّل کتابمنطق و تعاليشوان، با ترجمه غلامرضا اعواني و هادي شريفي، درج شده است.به اين ترتيب، انجمن شاهنشاهي فلسفه ايران و مجلهجاويدان خردبه شکلي کاملاً آشکار، براي اهل فن، بعنوان «آکادمي فرقه شوان» در ايران جلوه‌گر می‌شود.در مقاله فوق، که بدون ذکر نام نويسنده منتشر شده، و احتمالاً نوشته اعواني است، اين‌گونه مي‌خوانيم:

«امروزه در مغرب زمين فريدهوف شوانبدون شک بزرگ‌ترين بيان‌کننده آن حکمت جاويدان و معرفت ازلي است که در قلب تمام اديان و مشارب آسماني قرار دارد. اصل او آلماني و بزرگ شده فرانسه و متوطن سوئيس است. با آفريقاي شمالي و مخصوصاً مراکش و الجزيره از ديرزمان رابطه‌اي نزديک داشته و عميقترين تماس ممکن را با منابع حکمت و عرفان آن ديار حاصل کرده است.

بيش از چهل سال است که شووان به نشر عرفان و حکمت معنوي در مغرب زمين اشتغال داشته است. متجاوز از يکصد مقاله و قريب بيست کتاب از او به چاپ رسيده است...

شووان در عين حال به توضيح حقايق عرفان و تطبيق اديان و انتقاد از تمدن و تفکر بشر جديد و تعريف هنر و معنويت سنتي پرداخته ونوري خيرهکننده که از صبحگاه ازل سرچشمه گرفته است بر معضلات و مشکلات بشر گمشده امروز افکنده است...

ترجمه آثار او به زبان فارسيامري است حياتياز آنجا کههيچ متفکر ديگر اين عصرنتوانسته است مانند او اشتباهات و گمراهيهاي بشر جديد را با اتکاء به حقايق لايزال معرفت روشن سازد وخرد جاويدانرا به لباس تفکر جهان معاصر و قابل درک از براي آنان که دسترسي مستقيم به منابع عرفان و حکمت به صورت سنتي آن ندارند جلوه‌گر سازد.

يکي از برجسته‌ترين آثار شووان در زمينه انتقاد از زمينه انتقاد از فلسفههاي جديد غربي از ديدگاه حکمت الهي کتابمنطق و تعالياست که در فرانسه به فرانسوي و اخيراً به صورت کتاب جيبي به انگليسي در آمريکا انتشار يافته است. باآگاهي حيرت‌آورهم به مکتب‌هاي فکري غرب و هم به مشارب معنوي و عرفاني اديان بزرگ جهان همچون اسلام و آئين‌هاي هندو و بودايي و نيز خود مسيحيت و فلسفههاي قديم يونان، شووان گرههاي کورشدهاي را که به صورت محور اصلي اکثر فلسفههاي پرمدعا ولي توخالي جهان امروز درآمده است باز مي‌کند.اين اثر او همچون سرودي است به پيشگاه عقل الهي همانند آثار ابن‌عربي و شانکارا و فلوطينوسمنتهي با توجه کامل به پيچوخمهاي فکري جهان امروز و گمراههايي که به صورت بت‌هاي فکري معبود برخيها قرار گرفته است...

بدون شک در تقابلي که امروزه بين فرهنگ معنوي و عقلاني اين مملکت و فلسفههاي غربي بوجود آمده است،شووان راهنمايي است بيهمتاکه مي‌تواندبيش از هر متفکر ديگر امروز در غربآنان را که علاقمند به حفظ اصالت فکري و معنوي اين سرزمين هستند ياري کند.» [520]

معرفي شوان با اين غلوّ عجيب و تعابير غريب، مثلاً همسنگ شمردن کتاب شوان با آثار ابن‌عربي و فلوطين، هيچ شباهتي به تجليل متعارف از انديشمندان غرب يا جهان اسلام ندارد.

سجويک «انجمن شاهنشاهي فلسفه ايران» را «بزرگ‌ترين نهاد تراديشناليستي سده بيستم» مي‌خواند و مي‌افزايد:يکي از اهداف اين انجمن «تربيت گروهي کوچک از نخبگان بود که در نهادهاي ديگر، در ايران و خارج از ايران، شاغل شوند.»[521] او مي‌افزايد:مقاله نصر در "سرآغاز" شماره اوّلجاويدان خردنمونه خوبي است از عملکرد تراديشناليستها در پنهانکاري.براي کسي که با مسائل آشنا نباشد، نوشته نصر درباره اهداف انجمن عادي است ولي کسي که آشنا باشد درمييابد که با متني تراديشناليستي مواجه است.

بنوشته سجويک، کارکنان اصلي انجمن عضو شاخه ايراني فرقه مريميه بودند که خود نصر بنيان نهاد و رهبري آن را به عهده داشت. در برخي موارد نيز تراديشناليستهاي پيرو ساير طريقت‌هاي صوفي بودند. ولي بيش‌تر اعضاء علاقمندان به حکمت باطني بودند و تعلقي به تراديشناليسم نداشتند.دو تن از برجسته‌ترين اعضاي انجمنسيد جلال‌الدين آشتياني، که از بزرگ‌ترين فلاسفه اسلامي بود، وپروفسور هانري کربن، «از برجسته‌ترين شرقشناسان فرانسوي سده بيستم»، تراديشناليست نبودند. [523] سجويک کمي بعد باز تأکيد مي‌کند که کربن، برغم اين که نظراتش در برخي موارد به تراديشناليستها شبيه بود، تراديشناليست نبود. و دانشجوياني که در انجمن درس خواندند نيز همه تراديشناليست نبودند؛ بيش‌تر آن‌ها در پي تصدي مشاغل مهم بودند. [524] نصر درباره انجمن شاهنشاهي فلسفه مي‌نويسد:

«ما دانشجويان ايراني و دانشجوياني از ديگر کشورهاي اسلامي و نيز از غرب و شرق داشتيم؛ دانشجوياني که داراي خاستگاه‌هاي فلسفي متفاوتي بودند... استاداني که قرار بود ديدگاه‌هاي گوناگون فلسفي را ارائه کنند شاملکربنوايزوتسو- دو فيلسوف تطبيقي بزرگ يکي از غرب [و ديگري از شرق]- و نيز ميرزامهدي حائريومرتضي مطهريو خود من بودند که اعضاي هيئت علمي آنجا بشمار مي‌رفتند. آشتياني نيز از جمله اعضاي اين هيئت بود که از سکولار تا چهره‌هاي مذهبي را در خود جاي داده بود. ما در آنجا کساني با تعليم و تربيت سنتي داشتيم که دلبسته فلسفه اسلامي بودند و نيز تربيتيافتگان مدرني همچون يحيي مهدوي و غلامحسين صديقي که ديدگاه فلسفي غربي داشتند. صديقي مشارکت مستقيم در انجمن نداشت اما تأثيرگذار بود. در حالي کهيحيي مهدوي در آنجا نقش بسيار مهمي بر عهده داشت...

آنجا همه جور دانشجو بود ازويليام چيتيک، که داشت دکتري‏اش را از دانشگاه تهران مي‌گرفت و با ايزوتسو ابن‌عربي مي‌خواند و بعدها به تدريس در انجمن پرداخت، گرفته تاجيمز موريس، که الان انديشمند سرشناس آمريکايي در زمينه تفکر اسلامي است، تاايگاراشي، که چنان‌که مي‌دانيد بعد در ژاپن سر مسئله سلمان رشدي کشته شد، تاپيتر ولفسون، که شاعر مستعد آمريکايي است و پاره‌اي اشعار فارسي را هم به انگليسي برگردانده است، و تا طلاب قمي را در بر مي‌گرفت.» [525]

بنوشته سجويک، مطهري، به دليل نام "شاهنشاهي" انجمن هيچگاه وارد ساختمان‌هايآن نشد، ولي [يکي از شاگردان خود بنام] غلامعلي حداد عادل را به نصر معرفي کرد.[526]

مریمیه ایران پس از انقلاب

سجويک مي‌نويسد: در سال‌هاي اوّليه پس از انقلاب و دوران جنگ با عراق تراديشناليسم نقش علني در ايران نداشت [527] تا بازگشايي آکادمي نصر البته بدون عنوان "شاهنشاهي". در اين زمان، هادي شريفي، نايب رئيس انجمن، به لندن رفته و در آنجا بنياد فرقان را تأسيس کرده بود. غلامرضا اعواني رئيس جديد انجمن شد. اعواني را نصر در سفر به لبنان از دانشگاه آمريکايي بيروت به ايران آورده و از بدو تأسيس همکار نزديک نصر در انجمن بود و مقالاتش درجاويدان خردمنتشر مي‌شد. [528]

غلامرضا اعواني، متولد 1312 در شهرستان سمنان، هم سن و سال نصر است. او در سال 1345 از دانشگاه آمريکايي بيروت ليسانس فلسفه گرفت و پس از بازگشت به ايران فوق ليسانس (1347) و دکتراي فلسفه (1355) را از دانشگاه تهران اخذ کرد. پايان‌نامه دکتري او، "عقل و نفس در فلسفه پلوتينوس و شرح و بسط آن در فلسفه اسلامي"، زير نظر سيد حسين نصر (استاد راهنما) و سيداحمد فرديد و يحيي مهدوي (اساتيد مشاور) بود. حاصل عمر اعواني تنها سه کتاب است که تنها يکي تأليف اوست:بررسي آراء و آثار فلوطينکه پايان‌نامه دکتري اوست. دو کتاب ترجمه اعواني يکي جلد چهارم از مجموعه 9 جلديتاريخ فلسفهفردريک کاپلستون است و ديگري ترجمه بخشي از کتابارسطونوشته سرديويد راس. در مقابل، اعواني به همايش‌هاي فراوان در خارج از کشور سفر کرده که بخش عمده آن از سال 1380 است. شهين اعواني، سردبيرجاويدان خرد، خواهر اوست. [529]

اعواني عميقاً به نصر وفادار است. براي مثال، در ميزگردي که در دانشگاه تهران براي بررسي انديشه و کارنامه نصر برگزار شد، چنين گفت:

«يکى از متفکران بزرگ دوره ما نصر است که سهم بسيار اساسى در فرهنگ ايرانى اسلامى داشته است و هرجا که رفته بر صدر نشسته و قدر ديده است... نصر در زمينه‏هاى‏ مختلف تحصيل کرده است. بيش از همه براى فهم حکمت اسلامى شاگرد مرحوم علامه‏ طباطبايى بوده است. نصر از نظر زندگى يک مسلمان عامل به تمام معنا است و نماز و روزه‏اش هيچ وقت ترک نشده است. او اولين کسى بود که در دانشکده ادبيات دانشگاه‏ تهران انجمن اسلامى تشکيل داد و مسلماً طاغوت از آن خوشش نمى‏آمد. من از نصر خلاف شرع اصلاً نديدم. خيلى‏ها از طريق نصر مسلمان شدند و در ميان‏ آن‌ها استادان دانشگاه زياد هستند...» [530]

پس از پيروزي انقلاب، انجمن شاهنشاهي فلسفه ايران فعاليتي نداشت تا سال 1360 که با 11 مؤسسه ديگر ادغام شد و مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالي، پديد آمد. در سال 1369 اين مؤسسه به پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي بدل شد. در سال 1380، با حمايت سيد محمد خاتمي، رئيسجمهور وقت، انجمن حکمت و فلسفه ايران از پژوهشگاه جدا شد و به صورت مستقل فعاليت خود را از سر گرفت و از آغاز سال 1381 به مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران تغيير نام داد. رياست مؤسسه حکمت و فلسفه با غلامرضا اعواني بود تا مرداد 1390 که کامران دانشجو، وزير فرهنگ و آموزش عالي، عبدالحسين خسروپناه را به جاي او منصوب کرد. هم اکنون، اعواني مدير گروه فلسفه غرب در مؤسسه فوق است.

طي سال‌هاي 1354-1357 هفت شمارهجاويدان خردمنتشر شد. هشتمين شماره در پائيز 1360 انتشار يافت زماني که انجمن نام خود را به "انجمن اسلامي حکمت و فلسفه ايران" تغيير داده بود. اين شماره با همکاري مرکز نشر دانشگاهي انتشار يافت که رياست آن را نصرالله پورجوادي، همکار مجله از نخستين شماره‌هاي آن، به عهده داشت. شماره نهم به زمستان 1387 تعلق دارد که انجمن مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران نام گرفته بود. مديرمسئول مجله غلامرضا اعواني و سردبير آن شهين اعواني است.

در سال 1384 اعواني اعلام کرد که کتابخانه شخصي نصر، بالغ بر پنج هزار جلد کتاب، به زودي از آمريکا به انجمن حکمت و فلسفه انتقال مي‌يابد. اين کتابخانه رايگان به دست نيامد بلکه نصر آن را به مبلغ 250 هزار دلار به ايران فروخت. کتابخانه انتقال يافت و در 10 تير 1385 رسماً افتتاح شد. و سپس اعلام شد که به زودي مجموعه سي. دي.ها و نوارهاي صوتي تصويري نصر نيز به کتابخانه فوق انتقال خواهد يافت.[531]بدينسان، مؤسسه حکمت و فلسفه بار ديگر رنگ و بوي غليظ فرقه شوان به خود گرفت.

بنوشته سجويک،«يک استاد دانشگاه در يک شهر خارج از تهران به جاي نصر "مقدم" مريميه شد ولي، مانند سابق، طريقت فوق نسبتاً کوچک باقي ماند.»[532] سجويک مي‌افزايد:«گزارش‌هاي متعدد حاکي است که [مريميه در ايران] حدود 50 عضو دارد.»[533]

در گفتگو با برخي افراد مطلع روشن شد کهمنظور سجويک از اين «استاد دانشگاه در يک شهر خارج از تهران» و "مقدم" مريميه در ايران، پس از خروج نصر در زمان انقلاب، محمود بينا مطلق، استاد دانشگاه صنعتي اصفهان، است.محمود بينا مطلق پنج سال از نصر بزرگ‌تر است. او در سال 1307 در تهران متولد شد و در سال 1348 دکتراي فلسفه را از دانشگاه گوتينگن آلمان گرفت و سپس دردانشگاه لوزانبه تحصيل و تدريس رياضيات مشغول شد.علي‌القاعده او در همين زمان در لوزان با شوان آشنا شد و به مريميه پيوست.بينا مطلق از بدو تأسيس دانشگاه صنعتي آريامهر در اصفهان، که شعبه‌اي از دانشگاه صنعتي آريامهر تهران به رياست نصر بود، از مهر 1356 تاکنون به تدريس رياضيات و فلسفه در دانشگاه فوق مشغول است. گفته مي‌شود بينا مطلق با زبان‌هاي عربي و انگليسي و فرانسه و آلماني و سانسکريت و يوناني و لاتين آشناست. [534] از بينا مطلق مقالات و مصاحبه‌ها و ترجمه‌هاي متعدد از شوان يا درباره شوان و حکمت خالده و تراديشناليسم به فارسي منتشر شده است.

سجويک مي‌نويسد:نصرالله پورجوادي، عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي [و رئيس پيشين مرکز نشر دانشگاهي]، قبلاً عضو طريقت نعمتاللهي بود و اکنون شايد مريمي و شايد نعمتاللهي باشد. [535] پورجوادي، که مترجم زندگينامه شيخ احمد العلاوي نوشته لينگز به فارسي است، همان که با نامعارفي از الجزايردر ايران منتشر شده، در گفتگوي ژانويه 2001 با سجويک در تهران گفته است:شوان و نصر عقايدي را تبليغ مي‌کنند که وقتي به ايدئولوژي تبديل شود، ثابت شده خطرناک و مخرب است، حتي براي آينده اسلام.[536]

سجويک سال‌هاي 1990 ميلادي را دوران تجديد حيات و گسترش تراديشناليسم در ايران مي‌داند. [537] او مي‌افزايد: برغم رواج گسترده آموزه‌هاي تراديشناليستي در ايران، در مجلاتي چونمعرفت‏ونقد و نظر،تنها دو واکنش در مقابل تراديشناليسم مشاهده شد: اوّلي، از سوي يک استاد فلسفه دانشگاه تهران بنامحسين غفاريکه اعلام کرد مي‌خواهد درباره تراديشناليسم کتابي بنويسد، و معلوم نيست اين کتاب را نوشت يا نه؛ و ديگري از سويدکتر محمد لگنهاوزن، استاد آمريکايي مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني در قم. [538]

ناگفته های سیاسی،شناخت و ايضاح کانون‌هاي توطئه گر شیطانی در تحولات تاريخ معاصر ايران...
ما را در سایت ناگفته های سیاسی،شناخت و ايضاح کانون‌هاي توطئه گر شیطانی در تحولات تاريخ معاصر ايران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : وب نگار webnegar بازدید : 560 تاريخ : پنجشنبه 31 مرداد 1392 ساعت: 3:54