فرقه مریمیه ؛ از فریتیوف شوان تا سیدحسین نصر - قسمت پانزدهم

ساخت وبلاگ

اولین مقالات شوان در ایران

نصر حدود هفت سال پس از پیوستن به شوان، در بهار 1343 برای نخستینبار او را در ایران معرفیکرد با ترجمه مقاله‌ایاز شوان و انتشار آن در مجلهمهر. [487] در اینزمان نصر 30 ساله دانشیاردانشکده ادبیات دانشگاه تهران و رئیسکتابخانه ایندانشکده بود

تعلق نصر به شوان در مقدمه و توضیحات مقاله آشکار است. می‌نویسد:

«نویسنده مقاله آقای شووان جزو عده معدودی هستند در مغرب زمین که تفسیرشان از حکمت و عرفان هندو مورد قبول بزرگ‌ترین مراجع دینی هند قرار گرفته است و در عین حال ایشان بر افکار عرفانی ادیان دیگر عالم مخصوصاً اسلام تسلط شگفت‌انگیزی دارند و در عرفان و فلسفه اروپایی نیز تبحر کامل دارند.» [488]

تجلیل از شوان در پاورقی غلیظتر می‌شود و رنگ اغراق‌های مرید و مرادی به خود می‌گیرد:

«فریدهوف شووان یکی از متفکران و حکمای بصیر عصر حاضر است که با تعمق و فراست بی‌نظیری به بیان حقایق درونی و عرفانی ادیان بزرگ عالم و تطبیق آن‌ها پرداخته و از محدودیت‌های فکری زمان حاضر... دوری جسته است. نوشته‌های او که اکثر به چند زبان معتبر اروپایی ترجمه شده است توجه بزرگان ادیان آسیایی را به خود جلب کرده وگروه محدود لکن از لحاظ کیفیت بسیارمهمی را در مغرب زمینتحت سلطه معنوی خود قرار داده است.» [489]

تأکید نصر بر نفوذ شوان در میان «گروه محدود لکن از لحاظ کیفیت بسیار مهم» نشان می‌دهد که نصر 30 ساله کاملاً با فرقه شوان آشنا بود.

دوّمین مقاله شووان به فارسی نیز ترجمه نصر است که در سال 1349 به صورت جزوه‌ای در 30 صفحه در مجموعه "مطالعاتی در هنر دینی" (زیر نظر سید حسین نصر) توسط سازمان جشن هنر شیراز منتشر شد. [490]

سوّمین مقاله شوان به فارسی، با ترجمه غلامرضا اعوانی و هادی شریفی، در سال 1354 درجاویدان خرد، مجله انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران، منتشر شد که نصر گرداننده آن بود. [491]

نصر و راه شوانی قدرت

در تصویری که از نصر در شماره بهار 1343 مجلهمهردرج شده، از ریش و شمایل سال‌هایپایانی هاروارد خبری نیست. این تغییر شمایل، از محقق جوان ترادیشنالیست به مدیر دولتی، بیانگر شروع قدرتطلبیهاینصر است که سبب می‏شد اوقات خود را نه به تحقیق و تألیفبلکه به تلاش برای ارتقاء در دیوان‌سالاریصرف کند.

این فرایندی است که در واپسین سال‌های حکومت پهلوی به نزدیکی روزافزون نصر با محمدرضا شاه و ملکه او، فرح پهلوی، انجامید.چهره‌ای که امروزه از نصر، بعنوان متفکر، می‌شناسیم به دو دهه اخیر تعلق دارد.پیش از انقلاب، و در دهه نخستین پس از انقلاب، نصر نه بعنوان متفکر بلکه بعنوان یکی از دولتمردان پهلوی در حوزه فرهنگ شهره بود؛ از جنس کسانی چونعلینقی عالیخانی[492] وهوشنگ نهاوندی؛ [493] دو رئیس دانشگاه تهران که نصر معاون آموزشی ایشان بود.هوشنگ نهاوندی، دوست دوران مدرسه نصر در ایران، [494] پس از عالیخانی رئیس دانشگاه تهران شد (تیر 1350) و سپس (آبان 1353) رئیس دفتر مخصوص فرح پهلوی. اوج دستاوردهای نصر در این راه، ارتقاء اوست از معاونت آموزشی دانشگاه تهران به ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر (آبان 1351) و ریاست دفتر فرح (شهریور 1357)، در زمانی که امواج انقلاب ایران را فراگرفته بود. این‌گونه پست و مقام‏ها در میان اهل اندیشه خوشنامی نداشت.

نصر اندکی پس از بازگشت به ایران، در پائیز 1337 از طریق سیدمحمدکاظم عصار، از دوستان پدر، [495] که در مدرسه سپهسالار فقه و فلسفه تدریس می‌کرد، با ذوالمجد طباطبایی آشنا شد و از طریق او به کلاس‌های خصوصی علامه سید محمدحسین طباطبایی، فیلسوف بزرگ اسلامی معاصر، راه یافت. [496] و از طریق این کلاس‌ها بود که با مرتضی مطهری آشنا شد. در کلاس‌های تهران علامه طباطبایی اساتید فلسفه شرکت می‌کردند و کسی به پیشینه سیاسی آن‌ها کاری نداشت. عیسی سپهبدی و منوچهر بزرگمهر، اساتید فلسفه دانشگاه تهران، در این کلاس‌ها بودند که درباره پیشینه سیاسی آنان انقلت فراوان است. در دوران خفقان پلیسی ساواک،کسانی چون آیت‌اللهمطهری به نصر بعنوان واسطه می‏نگریستند که از طریق او می‏توان تضییقات حکومت پهلوی را کاهش داد و امکاناتی چون تدریس در دانشگاه یا انتشار کتاب را از دست نداد. نصر این "کارکرد میانجی" را، که به سود دو طرف بود، می‌شناخت.

«یک بار شاه از من خواست که نزد ایشان [علامه طباطبایی] بروم و اگر پذیرفتند ریاست دانشگاه اسلامی در مشهد را بر عهده بگیرند. که علامه گفتند: "نه، من نمی‌توانم بپذیرم."» [497]

نصر در اوج انقلاب رئیس دفتر فرح شد زیرا «شاه بیمار بود. در آن زمان ما نمیدانستیم که او سرطان داشت و بسیاری از مسئولیتها بر دوش ملکه بود.» [498] نصر رئیس دفتر ملکه شد زیرا فرح تصوّر می‌کرد با اتکاء به پیشینه روابط نصر با علامه طباطبایی و آیتالله مطهری می‌تواند بر مسیر انقلاب تأثیر گذارد.

«این امر را پذیرفتم چرا که پای آینده کشور در میان بود... احساس می‌کردم که تنها کسی بودم که می‌توانستم همچون میانجی به ایجاد موقعیتی کمک کنم که در آن مثلاً آیتالله خمینی با شاه مصالحه کند و نوعی "حکومت سلطنتی اسلامی" بر پا گردد که در آن علما نیز درباره امور مملکتی اظهارنظر کنند اما ساختار کشور دچار تحول نشود.» [499]

ولی «مطهری از نظرها پنهان شد و به فعالیت‌های زیرزمینی روی آورد که برای من باورکردنی نبود.» [500]مطهری به «فعالیت‌های زیرزمینی» روی نیاورد. او ارتباطش را با نصر قطع کرد [501] زیرا آنچه فرح و نصر می‌خواستند ممکن نبود و مطهری، حتی اگر می‌خواست، نمی‌توانست آن را با امام خمینی مطرح کند. استدلال نصر نیز کهنه و تکراری بود؛ همان بود که در سال‌های 1330 امثال مظفر بقایی برای تأثیرگذاری بر مراجع تقلید و علمای قم مکرر می‌گفتند و در مطبوعات‏شان نوشته می‌شد. نصر می‌خواست به مطهری بگوید که سقوط حکومت پهلوی به استقرار کمونیسم در ایران می‌انجامد. نصر تصوّر می‌کرد نگرانیهای مطهری هنوز همان نگرانیهای دوران دولت 13 ساله هویدا است؛ صعود کمونیست‌های سابق به مقامات عالی حکومتی که اینک هر چند ضد کمونیست بودند ولی بخشی از تفکر و فرهنگ گذشته را حفظ کرده و رواج می‌دادند. در رأس اینان شخص فرح بود که در دوران تحصیل در پاریس مدتی تمایلات کمونیستی داشت. [502]

«مطهری و دیگران نگران آن بودند که مبادا هنوز هم چنین گرایش‌هایی داشته باشند. برژنف هنوز در مسند قدرت بود و اتحاد جماهیر شوروی به این روز نیفتاده بود.» [503]

نصر در کتاب خاطراتش، که در زمان نگارش این رساله در دست انتشار است، این مسئله را تکرار کرده:

«مرحوم مطهری، در همان دوران اقتدار حکومت سلطنتی در ایران، خیلی از این ناراحت بود که خیلی‌ها که در بالاترین مقامات دولتی هستند کمونیست‌های سابق هستند. خیلی‌ها مثل گنجی، نهاوندی، باهری، این‌ها شخصیت‌های بزرگ آن دوران بودند، همه در جوانی یا توده‌ای بودند یا تمایل به چپ داشتند. خیلی‌ها بودند مثل [منوچهر] آزمون که یک وقتی توده‌ای خیلی حادی بود...» [504]

در زمان انقلاب، مطهری از سلطه کمونیسم بر ایران، به دلیل سقوط حکومت پهلوی، هراس نداشت و از اینرو استدلال نصر نمی‌توانست بر او مؤثر باشد. رهبری انقلاب را دوست مورد احترام علامه طباطبایی و استاد محبوب مطهری به دست داشت که هم مرجع تقلید بود و هم فیلسوف و هم عارف. مطهری خوب می‌دانست که حزب توده و سایر گروه‌های مارکسیستی در ایران پایگاه قابل‌اعتنا ندارند و اکثریت قاطع مردم از رهبری امام خمینی پیروی می‌کنند.

راهی که نصر دنبال کرد، همان راه قدرتطلبانه ‏ای است که شوان رفت و به آن سرنوشت رسید.امروزه نیز این روحیه اقتدارگرا را در نصر می‌توان دید؛ مثلاً آن‌گاه که در دفاع از عملکرد خود در دوران ریاست دانشگاه صنعتی ناگاه تغییر چهره می‌دهد؛ دانشجویان را با استعمارگران فرانسوی و کفار محارب صدر اسلام مقایسه می‌کند و خود را در جایگاه امیر عبدالقادر الجزایری و پیامبر اسلام (ص) و حضرت علی (ع) می‌بیند.او، در گفتگو با رامین جهانبگلو، به‌کارگیری زور را از سوی گارد دانشگاه، به دستور او، برای سرکوب دانشجویان دانشگاه صنعتی، که فعال‌ترین دانشجویان سیاسی در ایران بودند، می‌پذیرد [505] و این‌گونه آن را با "تصوف" خود جمع می‌کند:

«تصوف همواره با آنچه بسیاری مردم درباره درویشی می‌اندیشند، یکی نیست؛ یعنی در خانه نشستن و دست روی دست گذاشتن. امیر عبدالقادر، صوفی بزرگ الجزایری، را ببینید که چندین دهه علیه فرانسوی‌ها میجنگید. البته، گذشته از همه این‌ها ما پیامبر (ص) و حضرت علی (ع)... را داریم که درباره حضرت علی (ع) دافعه و جاذبه ‏اش با هم بود...»

نصر، با نقل خاطره‌ای، لذت می‌برد که یکی از پیمانکارانش در دانشگاه صنعتی او را «عارف قداره‏بند» خوانده و می‏افزاید: «به‌کارگیری زور گاهی گریزناپذیر است.» [506]

بدینسان، روشن می‌شود که چرا در سال‌های1340 و 1350 نصر مانند مهدی بازرگان یا مرتضی مطهری یا علی شریعتی، صرفنظر از تفاوت آراء آنان، در میان اندیشمندان و دانشجویان مسلمان ایران تأثیرگذار و حتی محترم نبود. این در حالی است که نصر امکاناتی داشت که آن سه نداشتند؛ بویژه امکان پخش برنامه‏های رادیویی و تلویزیونی درباره فلسفه اسلامی.[507]

ولی رضا نصر و میراث پدر

ولی رضا نصر، که با نام "ولی نصر" شناخته می‌شود، در سال 1339/ 20 دسامبر 1960 در تهران به دنیا آمد. پدرش، سید حسین نصر، او را در 16 سالگی برای تحصیل به انگلستان فرستاد. با پیروزی انقلاب در ایران (1979)، ولی رضا 19 ساله به آمریکا مهاجرت کرد. تحصیلاتش را در مقطع لیسانس در دانشگاه تافت به پایان برد و در سال 1991 دکترای علوم سیاسی را از ام. آی. تی. اخذ کرد. هم اکنون، ولی نصر از تحلیل‌گران سرشناس آمریکا در مسائل خاورمیانه و ایران است و رئیس مدرسه مطالعات پیشرفته بین‌المللی دانشگاه جان هاپکینز. [508] ولی نصر محقق ارشد مؤسسه بروکینگز [509] در حوزه سیاست خارجی است. این مؤسسه از تأثیرگذارترین نهادهای فکری- سیاسی ایالات متحده آمریکا بشمار می‌رود.

در ایران گاه ولی نصر را "ترادیشنالیست" معرفی می‌کنند در حالی که حوزه کار او سیاست خارجی است. و نیز در ایران معروف شده که ولی نصر مشاور اوباما، رئیسجمهور کنونی آمریکا، است. این امر صحت ندارد. ولی نصر در سال‌های 2009-2010، کهریچارد هالبروک، [510] دیپلمات سرشناس آمریکایی، نماینده ویژه اوباما در امور افغانستان و پاکستان [511] بود، مشاور هالبروک بود و پس از مرگ هالبروک (2010) سمتی در دولت اوباما نداشت. هالبروک بانکدار و از خاندان‌های سرشناس یهودی است و در سال‌های 1981-1993 از گردانندگان بانک معروف "برادران لهمن" بود. هالبروک در دوران جنگ ویتنام شش سال در ویتنام بسر برد و از آن زمان بافرانک وایزنر، [512] دیپلمات آمریکایی و دوست نزدیک حُسنی مبارک، دیکتاتور معزول مصر، دوست بود. [513] این وایزنر پسرفرانک وایزنر، [514] معاون طرح و برنامه سیا (آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا) در زمان کودتای 28 مرداد 1332، است. درباره فرانک وایزنر می‌نویسند:

«در دوران جنگ، آلن دالس و فرانک ویسنر [وایزنر] و ریچارد هلمز به اتفاق یکدیگر در اداره خدمات استراتژیکی خدمت کرده و هنگامی‌که روی قضیه آلمان کار می‌کردند در یک خانه زیسته بودند. پس از جنگ نیز هر سه آنان مستقیماً درگیر تلاش در جلوگیری از گسترش نفوذ کمونیسم در اروپای شرقی شده و بسیار نگران خطر کمونیسم بودند در هر زمان و مکانی که پدیدار می‌شد.» [515]

مارک کاسلو می‌نویسد:

«سید حسین نصر، یکی از پیروان اصلی شوان، فعالانه به تقویت و حمایت رژیم ناعادلانه شاه ایران کمک کرد. شاه تبلور یک دیکتاتوری دست‌نشانده در ایران بود، دولتی ساخته ایالات متحده آمریکا که هم فاشیستی بود هم سلطنتی...

نصر، که در آمریکا زندگی می‌کند،امروزه خود را "شیخ" می‌خواند... این در حالی است کهپسر نصر، ولینصر، بخشیاز کانون فکری نظامی‌گرای حاکم بر ایالات متحده استو در مسائل خاورمیانه بعنوان مبلغ راست‌گرایان عمل می‌کند و گاه با حضور در تلویزیون خط فکری ارتجاعی خود را نمایش می‌دهد.ولینصر مشاور حکومت جرج بوش بود و گاه شخصاً به جرج بوش مشاوره ارائه می‌داد. ولینصر از حمله نظامیآمریکابه عراق حمایت‌کرد؛ جنگیکه کشته و آواره‏های فراوان بر جای نهاد... اینپسر پرورش‌یافته حسیننصر است و تمایلبه قدرت و مشورت دادن به حاکمان خودکامه را از پدر آموخته...»

کاسلو این پیوند را به روحیات شوان وصل می‌کند و مواضع سیاسی شوان را این‌گونه توصیف می‌کند:

«شوان به پیروانخود تأکیدمی‌کرد که در ایالات متحده آمریکابه جمهوری‌خواهان رأی دهند. او نیکسونو ریگانرا دوست داشت و از جنگ ویتنامحمایتمی‌کرد. برخیاز پیروان شوان در آمریکازمینداران بزرگ، دلالان بزرگ املاک، وکلا و پزشکان [ثروتمند] بودند...»[516]

این «پیروان ثروتمند و متنفد شوان» امروزه باید «پیروان ثروتمند و متنفد شوان» سید حسین نصر باشند. رشد سریع ولی نصر و جایگاه کنونی او را در کانون‌هایمتنفذ سیاسی و آکادمیک ایالات متحده آمریکا جدا از پیوندهای پدر نمی‌توان تصوّر کرد.

ولی رضا نصر

ناگفته های سیاسی،شناخت و ايضاح کانون‌هاي توطئه گر شیطانی در تحولات تاريخ معاصر ايران...
ما را در سایت ناگفته های سیاسی،شناخت و ايضاح کانون‌هاي توطئه گر شیطانی در تحولات تاريخ معاصر ايران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : وب نگار webnegar بازدید : 516 تاريخ : پنجشنبه 31 مرداد 1392 ساعت: 3:52