باماود موري، دوّمين "زن طولي" شوان، همينگونه رفتار شد. ماود موري مطالبي درباره فساد در فرقه شوان نوشت و نوارهاي ويدئويي در اين زمينه منتشر کرد. شوان در سال 1995 او را از فرقه اخراج کرد. عليه موري در دادگاه اقامه دعوي شد و سرانجام مجبور شد با فرقه شوان توافقنامه محرمانه امضاء کند و ساکت شود.
پس از رسوايي سال 1991 شوان، بسياري از پيروان کاتوليک شوان از او جدا شدند.ژان بورلا، پيرو مسيحي شوان و استاد دانشگاه نانسي، که حدود 25 سال عضو مخفي فرقه شوان بود، او را رها کرد.راما کوماراسوامي، پسر آناندا کوماراسوامي، وولفگانگ اسميت، [409] دو پيرو کاتوليک و متنفذ شوان، نيز او را رها کردند. ولي هر سه به گنون و تراديشناليسم وفادار ماندند.راما کوماراسوامي عکسهاي برهنه شوان را به اين و آن ميداد. مايکل فيتزجرالد، وکيل فرقه شوان، عليه او اقامه دعوي کرد و او نيز، مانند آلدو ويدالي و ماود موراي، مجبور شد با فرقه شوان توافقنامه محرمانه امضاء کند و ساکت شود. راما کوماراسوامي 30 سال عضو مخفي فرقه شوان بود.
درباره فشارهاي فرقه شوان بر مارک سجويک پيشتر سخن گفتهايم.
بنوشته کاسلو، شوانيها تنها عليهويلسون و ضياءالدين شکايت نکردهاند و در مقابل آنان ترجيح دادهاند سکوت کنند. علت، شهرت اين دو است.
گفتيم کهضياءالدين سردار، نويسنده معروف پاکستاني- انگليسي، در دسامبر 1993، با تأکيد بر رسوايي شوان، عليه نصر مقالهاي جنجالي منتشر کردبا عنوان "مردي براي تمام فصول."
پيتر لمبورن ويلسوننيز نويسندهاي سرشناس است. سالها پيش، از او مقالهاي در شماره دوّمسوفيا پرنيس(پائيز 1976)، [410] نسخه انگليسيجاويدان خردنصر، منتشر شده است. ويلسون در کتاب خود با عنوانانحراف مقدس: مقالاتي درباره حاشيه نويسان بر اسلام[411] به"برهنگي قدسي" در عقايد شوان و سوءاستفادهجنسیوي از زنان و دختران پيروانش اشاره کرده است. [412]
شوان و برهنگی قدسی
پيروان شوان در ايران مفاهيم رايج تراديشناليستي چون امر قدسي، علم قدسي، معرفت قدسي، و هنر قدسي را فراوان به کار ميبرند ولي درباره مفهوم "برهنگي قدسي" بکلي ساکتاند.
شوان از همان آغاز که در لوزان با مادلين 17 ساله رابطه "زميني" برقرار کرد، در ستايش از زيبايي جسم انسان سخن ميگفت. نوشتيم کهاين تأویلشوان از رابطه نامشروع با مادلين را بايد سرآغاز نظریهپردازيهايبعدي او دانست که سرانجام به پيدايش فرقهاي بنام مريميه انجاميد.
در سالهاي پسين، نظريهپردازي جنس ی شوان تکامل يافت. او «زهد متداول» را به دليل بيتوجهي به «زيبايي جسم انسان» سرزنش کرد و آن را نشانه «انحطاط معنوي بشر» و بيتوجهي به «بالاترين درجه زيبايي که زيبايي جسم انسان است» دانست. شوان نوشت:
«به دليل انحطاط معنوي بشر، بالاترين درجه زيبايي، که [زيبايي] جسم انسان است، در زهد متداول جايگاهي ندارد.در حالي که اينتئوفاني[تجلي الهي] ميتواند مقوّم معنويت باطني باشد... برهنگي به معني دروني بودن، ذاتي بودن، نخستين بودن و بدينسان جامع بودن است... برهنگي يعني تلولو نور، يعني تشعشع جوهر معنوي يا انرژي؛ جسم صورتي است براي جوهر و از اينرو جوهر صورت است. ولي زيبايي تنها زيبايي بصري نيست؛ شعر، موسيقي و رقص نيز دروني کردن است؛ نه به تنهايي بلکه در تلفيق با ياد خداوند متعال.» [413]
شوان مفهوم يوناني "تئوفاني" را به کار ميبرد به معني تجلي خداوند يا حلول خداوند در کالبد انسان؛ آنگونه که در اسطورههاي باستاني يونان يا بينالنهرين و هند بيان ميشد.
جملات فوق به وضوح نشان ميدهد که در مناسک فرقه شوان «بالاترين درجه زيبايي»، يعني «زيبايي جسم انسان» داراي جايگاه ويژه بوده است. بدينسان، شوان علاوه بر مفهوم"برهنگي قدسي"،[414]مناسک ديني متناسب با آن را نيز وضع کرد. گفتيم که پيروان شوان در کلني بلومينگتن خود را "پرايماردياليست" (نخستینگرا) ميخواندند و مناسک مخفي شوان "محافلنخستینگرا" نام داشت. اگر منظور از نخستینگراييارجاع به به زندگي انسان در بدو خلقت باشد، که چنين بود، اين نام با برهنگي پيوند ميخورد زيرا آدم و حوا در زمان خلقت در بهشت برهنه بودند. زندگي برهنه در بهشت همان "برهنگي قدسي" است که شوان از آن سخن ميگويد.
به دليل اين تعلق به "برهنگي قدسي" است که شوان در مکاشفات خود، زني را که بزعم او "مريم مقدس" است، و نيز خود را، برهنه ميبيند و در خانه برهنه ميشد. در نقاشيهاي شوان جسم برهنه زن جايگاه ويژه دارد و مهمترين اين برهنهنگاريها نقاشيهاي متعدد از "مريم مقدس" است. انتشارات ادوبيز در بلومينگتن، وابسته به فرقه شوان، در سال 1992 بخشي از نقاشيهاي شوان را، با ويرايشمايکل پولاک، در يک آلبوم منتشر کرده است. نام اين آلبومتصاويري از زيبايي نخستينگرا و رازآميز[415] است. در فصل بعد با مايکل پولاک و نقش او در مناسک برهنه شوان آشنا خواهيم شد. در آلبوم فوق مقالهاي ازشارلين روميندرج شده. [416]
هري اولدميدو، از پيروان شوان، در کتابفريتيوف شوان و فلسفه خالده،برهنهنگاريهاي شوان را اينگونه تفسير ميکند:
«در نقاشيهايشوان شکل مؤنث غالباً در حالت برهنگي قدسي نمايانده شده. در اينجا، ما يک دنيا با نمايش زن برهنه در نقاشيهاي رنگ و روغن اروپايي فاصله داريم... نقاشيهاي شوان بسيار به هنر باستاني هندو و نيز به هنر بودايي و شينتو نزديک است که در آن برهنگي با نخستينگرايي پيوند خورده است.» [417]
در سال 1995 شوان درباره آلبوم فوق چنين ميگويد:
«برهنگي قدسي، که نقش مهمي نه فقط در ميان هندوها بلکه در ميان سرخپوستان نيز ايفا ميکند، بر بنياد انطباق قياسي "درون" و "برون" قرار دارد؛ جسم بعنوان"محوطه بيروني قلب" ديده ميشود و قلب به سهم خود نقش جاذبه ايفا ميکند... در هند گفته ميشود که برهنگي داراي تأثيرات معنوي است و نيز برهنگي زنانه تجليات ويژه لاکشمي[418]است و تأثيرات مفيد بر پيرامون خود دارد. برهنگي بيانگر، و تحقق مجازي، بازگشت به ذات، به مبداء، و بدينسان به حالت اوّليه بهشتي است. لالا يوگيشواري،[419]قديس بزرگ کشميري، پس از آنکه تجلي الهي را در قلب خود يافت، گفت: "به خاطر اين است که من برهنه ميرقصم."...»[420]
شوان اينگونه تعبيرات را در تأويل "حجاب" نيز به کار ميبرد. او در مقاله "راز حجاب" مينويسد:
«حجاب رازآميز جلوه ميکند زيرا چيزي را کهبسيار مقدسيا بسيار خصوصي است از نظر پنهان ميکند... حجاب راز است زيرا نسبيت راز است. مطلق، يا نامشروط، رازآميز است به دليل تجلي ذاتي. ولينسبي، يا مشروط، رازآميز است به دليل عدم تجلي...حجاب وجود است و برهنگي ماهيت.» [421]
به دلیلاين "تقدّس جسم برهنه" و "تقدّس زيبايي جسم انسان" است که شوان، و حلقه او، خود را در مقامي ميديدند که از برهنگي و جسم انساني بهره "عارفانه" برند و آن را به ابزار "سلوک" خود بدل کنند.
بنوشته مارک کاسلو، بنيان "برهنگي قدسي" در عقايد شوان مکاشفات برهنه او نه تنها با مريم مقدس، بلکه با الهه تارادر آئين بودا والهه کاليدر آئين هندو نيز بوده است. شوان حتي مدعي بود که "زن بوفالوي سفيد" [422]را در مکاشفه برهنه ديده است. تابلوهاي اين مکاشفه ترسيم شده است. در تعدادي از نقاشيهاي شارلين رومين، شوان به صورت مردي نشان داده شده که چپق مقدس را از "زن بوفالوي سفيد" ميگيرد؛ زن فوق برهنه است و از آسمان بر شوان نازل ميشود."زن بوفالوي سفيد" شخصيت اصلي در آئين چپق مقدس سرخپوستان "سو" است و موجودي است ماوراييکه اوّلين چپق را به سرخپوستان ميدهد. در آئين فوق، مردي که چپق را ميگيرد نماينده همه سرخپوستان است. کاسلو مينويسد:با بسياري از سرخپوستان و محققان گفتگو کردم و هيچ کدام روايتي نشنيدهاند که "زن بوفالوي سفيد" برهنه باشد. اين تصوير مخلوق شوان و زائيده مفهوم "برهنگي قدسي" اوست.
کاسلو ميافزايد: ماجراي ديدارهاي شوان در عالم مکاشفه با زنان برهنه را، که شوان مدعي بود مريم مقدس، الهه کالي هندوها، الهه تاراي بودائيان، يا "زن بوفالوي سفيد" سرخپوستان"سو"، هستند، براي جوزف اپس براون گفته و براون پاسخ داده:ممکن است شوان از «تأثيرات شيطاني» الهام گرفته باشد.[423]
سرمد کاشانی و آئین برهنگی
در اينترنت و منابع مکتوب جستجو کرديم و فردي بنام "لالا يوگيشواري"، يا نامي شبيه به آن، که شوان در مصاحبه خود از او ياد کرده، نيافتيم. ولي ميدانيم "تقديس برهنگي" آئيني است کهسرمد کاشاني، سدهها پيش از شوان، رواج ميداد.
بنوشته والتر فيشل،سرمد در اوائل سده هفدهم ميلادي در يک خانواده خاخام يهودي در کاشان به دنيا آمد.فيشل نام او را "محمد سعيد سرمد" و زمان مرگش را 1661 ميلادي ذکر کرده است. [424] نام يهوديش معلوم نيست. در شيراز به اسلام گرويد، به کسوت صوفيان درآمد و نام "سرمد" را برگزيد و به "سرمد کاشاني" معروف شد. راهي هند شد. ابتدا در حيدرآباد بود و در سال 1654 در دهلي. اين مقارن است با نخستين سالهاي گشايش دفتر کمپاني هند شرقي انگليس در بنگال. سرمد به صورت درويشي ظاهر شد که برهنه در خيابانهاي دهلي راه ميرفت. او کاملاً برهنه بود و ادعا ميکرد چيزي بنام "ماده" وجود ندارد و لذا دليلي ندارد که آدمي از برهنگي خود شرمسار باشد.
سرمد هم از برهنگي قدسي ميگفت، هم همجنسگرا و مبلغ همجنسگرايي بود، و هم خود را پيرو شيطان ميخواند و مدعي بود از جانب شيطان به او وحي ميرسد.اين شعر منسوب به اوست:
سرمد تو حديث کعبه و دير مکن
در کوچه شک چو گمرهان سير مکن
رو شيوه معرفت ز شيطان آموز
او را بپرست و طاعت غير مکن
رباعيات زيبايي را به سرمد منسوب کردهاند از جمله اين رباعي معروف را:
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
لاغرصفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقي ز کشتن مگريز
مردار بود هر ان که او را نکشند.
محتمل است اين رباعي، و رباعيات مشابه منسوب به سرمد، مانند اشعار زيباي منسوب به قرةالعين، از ديگران باشد که براي تبليغ سرمد به او منتسب کردهاند. [425]
ديوان اشعار سرمد کاشاني در سال 1897 ميلادي به انگليسي منتشر شده و در سال 1389، با مقدمه 60 صفحهاي در معرفي سرمد، با عنوانعاشقانه هاييک ياغي،در ايران انتشار يافته است.[426]
روي جلد آلبوم نقاشيهاي برهنه شوان (1992، بلومينگتن)
صفحه اوّل وبگاه آرشيو نقاشيهاي شوان
تعدادي از برهنهنگاريهاي شوان از مريم مقدس که در وبگاه شوان به صورت سانسورشده وجود دارد
يکي از تابلوهاي مريم مقدس و کودکش که هر دو برهنه هستند به صورت سانسور شده
نمونهاي از نقاشيهاي کاملاً برهنه شوان از مريم مقدس
سانسور از من است. شهبازي
مناسکجنسیفرقه شوان
مناسکي که تمامي اعضاي کلني بلومينگتن در آن شرکت ميکردند "رقص خورشيد" [427] نام داشت. اين مناسک در ميان سرخپوستان "سو" مرسوم بود، ولي نسخه شوان با مناسک اصلي تفاوتهاي جدّي داشت.
بنوشته کاسلو، شوان مناسک ديني سرخپوستان را با برهنگي خدايان هندو آميخت و مناسکي جديد پديد آورد. در مناسک "رقص خورشيد" درخت "مرکز" است، همانگونه که شارلين در رساله "تقديس شيخ" شوان را "مرکز" ميخواند، و شوان بسان کريشنا، خداي هندو، برهنه ميشد و زنان نيمه برهنه او را احاطه ميکردند و با شوان به "وحدت" ميرسيدند. در اينجا،شوان نماد همان درختي بود که سرخپوستان در مناسک خود با حلقه زدن در پيرامون آن به "وحدت" ميرسيدند، و او مانند کريشنا سينه و عورت خود را بر آنان ميفشرد و با اين کار زنان را متبرک ميکرد.اين رقص مناسک ديني بود و شوان مدعي بود که جسم او همانند نام خداست. کاسلو ميافزايد: اين مناسک «راز بزرگ فرقه شوان» بود و سخن گفتن از آن براي کساني که عضو فرقه شوان نبودند «بزرگترين گناه» بشمار ميرفت.
يکي از مهمترين مناسکي که در محافل نخستينگرا، محافل خصوصي شوان، برگزار ميشد، "مناسک چپق مقدس" [428] بود؛ يعني تقديم چپق مقدس توسط "زن بوفالوي سفيد" به شوان. شوان اين مناسک را نيز از تحقيقات جوزف اپس براون اخذ کرده و، چنانکه گفتيم، اينک خود را با اين زن اسطورهاي مقدس در ميان سرخپوستان "سو" مرتبط ميدانست.
مناسک تقديم چپق مقدس توسط "زن بوفالوي سفيد" به شوان را شارلين رومين انجام ميداد در حالي که کاملاً برهنه بود. کاسلو مينويسد که عکسهاي شارلين در اين مناسک و نيز فيلمي از رقص شارلين در حال تقديم چپق به شوان موجود است.
"زن بوفالوي سفيد" در مناسک "چپق مقدس" سرخپوستان سو
برهنهنگاريهاي شوان و شارلين رومين از اين مناسک در دسترس نبود.
ناگفته های سیاسی،شناخت و ايضاح کانونهاي توطئه گر شیطانی در تحولات تاريخ معاصر ايران...
ما را در سایت ناگفته های سیاسی،شناخت و ايضاح کانونهاي توطئه گر شیطانی در تحولات تاريخ معاصر ايران دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : وب نگار webnegar بازدید : 2167 تاريخ : چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت: 15:41