مريميه; از فریتیوف شوان تا سیدحسین نصر - قسمت دوم

ساخت وبلاگ

منظور تراديشناليستها از "تراديشن" (سنت) آن چيزي نيست که در عرف زبان فارسي يا در مباحث جامعه‌شناسي و توسعه از"سنت"ميفهميم. گنون به اين برداشت ساده از مفهوم "سنت" در انديشه خود معترض است. از منظر گنون،"سنت" حقايق يا اصولي است که «در معنايي وسيع از مبدأ الهي جاري شده و خارج از محبس زمان و مکان، تجليات گوناگون نظير اديان، هنر و مانند آن يافته است.» و «ذات ‌قدسي از آن حيث که ذات قدسي است، مبدأ "سنت" است و به خوني مي‌ماند که در شريان‌هاي سنت ‌ساري و جاري است. سنت حضور ذات قدسي را در تمام نقاط جهان هستي گسترش مي‌دهد و تمدني مي‌آفريند که ذات قدسي حضوري فراگير در آن دارد.» [32]گنون حتي فلسفه را نيز "سنت" نمي‌داند به اين دليل که «در مرتبه راسيونل [عقلاني] و اساساً دنيوي است.» [33]

بنابراين،ترادیشنالیستهابا ارائه مفهوم "سنت" يک منظومه فکري ارائه مي‌دهند که با معناي متعارف "سنت" تفاوت دارد.اين جريان فکري را گاه "گنونگرايي" [34] مي‌نامند ولي خود آنان ترجيح مي‌دهند خويشتن را "تراديشناليست" بنامند.

ويتال پري، از پيروان فريتيوف شوان (تراديشناليستهاي شواني)، که با او آشنا خواهيم شد، "سنت" را اين‌گونه تعريف کرده است:

«سنت تداوم وحي است. انتقال متصل اصول، علوم و قوانين جهانشناختيو معنوي برآمده از دين وحياني، از طريق نسل‌هاي بیشمار است: [در سنت] هيچ امري فروگذار نشده است، ازپایه ریزینظام‌هاياجتماعي و موازين رفتار تا احکام و قواعدي که به کنترل و تنظيم هنرها و طرح‌ها و نحوه تزيين و پوشيدن لباس مربوط می شود؛ سنت دربردارنده علوم رياضي، فيزيکي، پزشکي و روانشناختي و افزون بر آن مشتمل بر علومي است که از حرکت‏هاي فلکي گرفته مي‏شوند. آنچه که آن را کاملاً در مقابل علم مدرن ما، که اساساً نظامي بسته مي‌باشد، قرار مي‏دهد اين است که سنت همه چيز را به مراحل بالاتر هستي و در نهايت به اصول غايي، که مسائلي کاملاً ناشناخته براي بشر جديد هستند، ارجاع مي دهد.»[35]

در انديشه سنتگرايان،حکمت خالده (جاودان خرد)[36] ودين خالده[37]مفاهيم بنيادين است. به اين نگرش، که به جاودانگي حکمت و جوهر ديني ازلي و ابدي قائل است،پرنياليسم[38] مي‌گويند. در زبان فارسي معادل‌هاي چون "پايدارگرايي" و "پاياگرايي" و "خالدهگرايي" را براي پرنياليسم به کار برده‌اند. پرنياليسم گذشتهگرايي نيست؛ آيندهگرايي نيز هست. "پرنيال" حکمتي است که در زمان و مکان جاري و ساري است و از آغاز تا پايان امتداد دارد. خندق ‏آبادي، دبير مجموعه "حکمت جاويدان"، پرنياليسم را اين‌گونه توضيح داده است:

«اين جريان که در آمريکا بيش‌تر بهسنت‌گراييو در فرانسه بهحکمت جاويدانمعروف است، شامل افرادي مي‌شود که معتقدند "ما سخناني حکمي داريم که از آغاز تاريخ بشريت بوده و مي‌توان آن‌ها را ديني به معناي وحياني کلمه در نظر گرفت که پس از اين نيز وجود خواهند داشت." اين افراد موضوعات ديگر را نسبت به نزديک يا دور بودن به اين انديشه مي‌سنجند. يعني از نظر آن‌ها ما چيزي از خودمان نداريم و اصلاً نمي‌توانيم داشته باشيم. اين‌که ما چيز جديدي بگوييم، مبناي مدرن دارد و يک آدم سنتي هرگز چنين چيزي نمي‌گويد. يک سنت‌گرا هميشه به چيزهايي غير بشري قائل است که به صورت‌هاي مختلفي ظهور کرده‏اند. سنت‌گرايان کاملاً با ابداع مخالفاند. در عالم سنت‌گرايي هميشه روابط استاد- شاگردي وجود داشته. آن‌ها به ابداع قائل نيستند بلکه از کشف سخن مي‌گويند. اين جريان در قرن نوزدهم با گنون شروع شد.گنون بيش‌تر در زمينه‌هاي فلسفي و در درگيري باجريانات مختلف معنويت‌گرادر فرانسه مثلجريانات تئوسوفي يا فراماسونريو... مباحث خود را مطرح کرد.

پس از گنون، کوماراسوامي در زمينه هنر سنت‌گرايان تحقيق و سپس شووان در زمينه دين‌شناسي کار کرد. بعد از آن‌ها هم بورکهارت، لينگز، سيد حسين نصر و... در اين حوزه فعاليت کرده‌اند.از ديگر ايرانياني که در اين زمينه فعال‌اند مي توان دکتر محمود بينا ‌مطلق، دکتر غلامرضا اعواني، دکتر هادي شريفي و دکتر بابک عاليخاني را نام برد

خندق‌آبادي در پاسخ به اين پرسش کهچرا اين افراد از واژه سنت استفاده مي‌کنند نه دين، گفت:

«چون مباحث آن‌ها هم شامل دين مي‌شود و مهم‌ترين اديان دنيا را در بر مي‏گيرد مانند دين اسلام، مسيحيت، بودا، هندو... و هم شامل سنت‌هاي افلاطوني و هرمسي است.آن‌ها به حقايقي قائل‌اند که منشأ غير بشري دارند و در ادوار مختلف تاريخ بشر ظهور و بروز متفاوتي داشته‌اند و گاه کم‏رنگ‌تر و گاه پررنگ‌تر بوده اند. آن‌ها به نوعي تکثرگرايي ديني خاصي قائل‌اند و براي توجيه سخنان خود مثل صوفيه از باطن اديان سخن مي‌گويند، يعني از مبادي و مباني مشترکي که در باطن اديان وجود دارد، هرچند در شريعت و ظاهر با هم اختلاف دارند. بنابراين سنت‌گرايان نظريه تکثرگرايي خاصي دارند که همه اديان مهم را معتبر مي‌داند.

مهم‌ترين نظريه سنت‌گرايان وحدت متعالي اديان است که در کتاب شووان آمده است.مارتين لينگز مثال معروفي دارد، او مي‌گويد افراد در اديان مختلف مثل آدم‌‌هايي‌اند که پاي کوه ايستاده‌اند و هرچه بالاتر مي‌روند به هم نزديک‌تر مي‌شوند تا در نوک کوه به هم مي‌رسند. در واقع نقطه پائینکوه حکم شريعت و بالاي کوه حکم باطن اديان را دارد و مسيري هم که طي مي‌شود طريقت آن است.افراد بايد در يک مسير و سنت مشخصي قرار داشته باشند و نمي‌توان گفت من کمي از اسلام و کمي از مسيحيت را انتخاب مي‌کنم.بايد در يک مسير باشند و بیشتردر آن عميق شوند تا به نقطه مشترک برسند.در نتيجه سنت‌گرايان هيچ اصراري به تغيير دين ندارند. سنت‌گرايان در اديان عميق مي‌شوند نه اين‌که از اديان فرا بروند.اين فرارفتن بيش‌تر با جريان‌هاي معنويت‌گراي مدرن هم‌خوان است و سنت‌گرايان با چنين چيزهايي به‌طور شديد مخالفاند. يک سنت‌گراي مسلمان هميشه مسلمان باقي مي‌ماند و به شريعت قائل است اما عميق‌تر مي‌شود و هرگز مثلاً يک مسيحي را نفي نمي‌کند. اين يکي از ويژگي‌هاي اين جريان است که سنت‌هاي اصيل ديگر را انکار نمي‌کنند...

سنت‌گرايان به شريعت اديان به عنوان يک ابزار نگاه مي‌کنند.سنت‌گرايان هرگز در اصول اجتهاد جدّي نمي‌کنند، در حالي که بعضي از جريانات روشنفکر يا نوگرا اين کار را مي‌کنند و سنت‌گرايان بطور کامل با اين‌ها مخالفاند. سنت گرايان بعضي از تفاسير رايج مثلاً تثليث را نمي‌پذيرند و تفسيري را از آن ارائه مي‌کنند که با آموزه‌هاي باطني‌شان هماهنگ باشد.يعني سنت‌گرايان تفسيرهاي خودشان را بر مباني سنتي بنا مي‌کنندو با مباني مدرن مخالفاند و از ورود به بازي مدرن اجتناب مي‌کنند....آن ها قائل به سنت جاويدان، وحدت متعالي اديان و بعد باطني‌اند. مبناي سنت‌گرايان به مبناي عرفان بسيار نزديک است. بسياري از سخنان آن‌ها با توجه به شرايط روز کاملاً عارفانه است. البته،چند موضوع وجود دارد که آن‌ها را از عرفا جدا مي‌کند؛ يکي از آن‌ها توجه به اديان ديگر است. مثلاً مباحث اسلامي را با اصطلاحات هندي بيان مي‌کنند چون کاملاً آن را معتبر مي‌دانند. البته به تفاوت دو فضا توجه دارند اما نقاط اشتراک را هم در نظر مي گيرند...» [39]

چنان‌کهخواهيم ديد، در انديشه شوان و پيروانشخالدهگراييگنوني، که در نهايت در اسلام تجلي مي‌يافت، بهيونيورساليسم[40]فرا- اسلاميبدل مي‌شود. منظور از يونيورساليسم (جامعگرايي) تلاش براي ايجاد عقايد و مناسکي است که جامع همه اديان باشد.

مي‌گويند شوان از همان آغاز اسلام را تنها ابزاري براي نيل به غايت، يعني "حکمت خالده" (خرد جاودان) يا "دين خالده"، مي‌دانست. او در همان اوائل کارش نوشت که "دين خالده" را فراتر از «قوانين مقدس» اديان مرسوم مي‌داند و خود را «در قالب‌هايي» که برايش «اعتبار ندارند محصور نمي‌کند.»

يونيورساليسم شوان، بويژه در سال‌هاي پاياني عمرش، پس از مهاجرت به آمريکا، به پيدايش عقايد و مناسکي انجاميد که در زبان انگليسي با واژهCultبيان مي‌شود. اين مفهوم باSectمتفاوت است. "سکت" به گروهي کوچک اطلاق مي‌شود که به دين معين تعلق دارند ولي عقايد يا مناسک خاصي دارند که آن‌ها را از قاطبه پيروان آن دين متمايز مي‌کند. ولي "کالت" گروه کوچکي است که، معمولاً با تعصب، از عقايد ديني خاص خود پيروي مي‌کنند که جزو اديان رايج نيست.[41]

بدينسان، مريميه شوان، که رسماً مدعي بوده و هست که تنها يک طريقت صوفي است، به "فرقه" و سرانجام به آئيني جديد بدل شد که در کلني شوانيها در بلومينگتن آمريکا خود را "پرايماردياليست" (نخستينگرا) مي‌خوانند.

اعتقادات "جامع" و "فرا- اسلامي" شوان را در اين نوشته مايکل فيتزجرالد، از گردانندگان کلني بلومينگتن، به روشني مي‌توان ديد. او در زندگينامه شوان مي‌نويسد:

«اجراي برخي نسخه‌هاي ديني بايد بايد با تماميت تمدن سنتي منطبق باشد. لذا،اصرار بر اجراي برخي نسخه‌هاي ظاهري، به دليل اوضاع نامعمول جهان مدرن، اين خطر را در بردارد که نيت اصلي دين را مخدوش کند و اين نسخه‌ها به جاي اين که به تقويت حيات معنوي دروني بينجامد به مانعي در راه آن بدل شود.» [42]

زمانه گنون

گنون انساني پردغدغه، صادق و جستجوگر بود که در فضاي بحران سياسي و اقتصادي و فرهنگي جهان غرب در اوائل سده بيستم ميلادي، سال‌هاي پرتنش جنگ جهاني اوّل و پس از آن، راه معنويت را براي نجات بشريت جستجو ‌مي‏کرد. در سال‌هاي فوق، به دليل بحران گسترده و عميق و کم‌سابقه فوق، جنبش‌هاي کمونيستي و سوسياليستي اوج گرفته و در روسيه به انقلاب 1917، فروپاشي نظام تزاري و تأسيس حکومت بلشويکي، انجاميده بود.

جنگ اوّل جهاني ده ميليون کشته و بيست ميليون معلول جنگي برجاي گذارد و ورشکستگي صنايع و کشاورزي و تنگدستي بيش‌تر مردم تهيدست اروپا را در پي داشت. اين عوامل رشد حرکت‌هاي انقلابي را پديد آورد و در محافل حاکمه غرب وحشت جدّي از خطر سلطه بلشويسم ايجاد کرد. در سال 1918 در کشور مقتدري چون آلمان شورش‏هاي وسيعي رخ داد که به انقراض نظام سلطنتي و استقرار جمهوري انجاميد. ناآرامي در آلمان تا 1923 ادامه داشت و چند شورش خونين و گسترده را سبب شد. در سال 1919 در مجارستان سوسياليست‏ها به قدرت رسيدند و تحت تأثير بلشويک‏هاي روسيه تأسيس "جمهوري شوروي"را اعلام کردند. اين جمهوري پس از 133 روز مقاومت به دست نيروهاي نظامي قدرت‏هاي غربي سرکوب شد. در سال‏هاي 1918-1920 حرکت‏هاي کارگري و انقلابي در فرانسه و ايتاليا نيز در اوج بود. در بريتانيا، بزرگ‏ترين قدرت دنياي آن روز، وضع بهتر نبود: در سه سال نخست پس از پايان جنگ جهاني (1919-1921) به ترتيب 000/ 591 /2 ، 000/ 932 /1 و 000/ 800/ 1 کارگر انگليسي در اعتصاب بودند. حزب نوپديد کارگر، که در آن زمان در جناح چپ سياست بريتانيا قرار داشت و از حمايت کارگران برخوردار بود، روز به روز اقتدار بيش‌تر مي‌يافت و حتي کار به جايي رسيد که در 2 فوريه 1920 دولت لويد جرج کنفرانسي با شرکت وزراي کابينه براي بررسي امکانات نظامي موجود در بريتانيا به منظور سرکوب انقلاب داخلي تشکيل داد. سرانجام به علت فشار کارگران و طبقات متوسط و پائين مردم بريتانيا در 23 ژانويه سال 1924 دولت رمزي مکدونالد، با گرايش‏هاي سوسياليستي، به قدرت رسيد و قريب به 9 ماه در قدرت ماند. اين نخستين بار در تاريخ بريتانيا بود که دولتي سوسياليستي رأي اکثريت مردم را به دست مي‌آورد. حتي ايالات متحده آمريکا، که فاتح اصلي جنگ بود و در اين دوران کشورهاي اروپايي را با 200/ 7 ميليارد دلار بدهي به وام‌دار خود بدل کرده بود، از بحران در امان نماند و در سال 1919 شاهدبزرگتريناعتصاب کارگري تاريخ خود تا آن زمان بود که بيش از چهار ميليون نفر را در بر گرفت.

در اين فضا، انديشمنداني چوناسوالد اشپنگلر[43]آلماني وآرنولد توين‌بي[44] انگليسي ورنه گنونفرانسوي و برخي متفکران ديگر غربي از "انحطاط غرب" و فروپاشي "تمدن غربي" سخن مي‌گفتند. کتاب دو جلدي و تأثيرگذارانحطاط غرباشپنگلر در سال‌هاي 1918 و 1922 منتشر شد. اشپنگلر بعداً، در سال 1931، کتابانسان و تکنيکرا منتشر کرد که در آن درباره مخاطرات تکنولوژي و صنعتي کردن براي فرهنگ بشري سخن گفته بود. رويکرد همدلانه انديشمندان غربي به "شرق" و به تمدن اسلامي در آن سال‌ها نيز به گنون منحصر نبود. براي مثال، آرنولد توين‌بي، مورخ نامدار انگليسي، در سپتامبر 1921 طرح تدوين کتاب گران‌سنگ خود را درباره تاريخ تمدن پي ريخت و چهل سال پسين زندگي‌اش مصروف تدوين و نشر اين کتاب، در 12 جلد و با نامبررسي تاريخ، شد. رويکرد توين‌بي به شرق و به اسلام همدلانه بود.معهذا، اين گنون بود که به دريافتي "اسلامي" از اسلام رسيد و زندگي خود را وقف اين اعتقاد کرد.

گنون و تئوسوفیسم

راهي که گنون پيمود دشوار و پرفراز و نشيب بود. او که به دنبال دريافتي معنوي از هستي بود، در 20 سالگي، در سال 1906، بهتئوسوفيسمپيوست؛ جرياني که در فضاي آن زمان غرب رنگ و بوي عرفان شرقي مي‌داد و به اين دليل براي جوانان سرخورده از مصائب زمانه و جوياي معنويت جاذبه داشت.

واژه تئوسوفيسم را در فارسي گاه با معادل‌هايي کلي چون"حکمت الهي"و"عرفان"عرضه مي‌کنند که موجب خطاهاي جدّي مي‌شود.تئوسوفيسم "عرفان" نيست هر چند مدعي نوع خاصي از "عرفان" است.

تئوسوفيسم نام يک جريان فکري و سازماني است با پيوندها و مناسک ماسوني کهکلنل هنري الکات[45] وهلنا بلاواتسکي[46] در سال 1875، با تأسيس"انجمن جهاني تئوسوفي"،در نيويورک بنيان نهادند. در سال 1879 مرکز انجمن به بمبئي انتقال يافت و پس از خريد املاک وسيعي در آديار، در حومه شهر مدرس هند، مرکز انجمن را بطور دائم به اين محل منتقل کردند. [47] منطقه فوق امروزه يکي از محلات مدرس است و "بزانت نگر" [48] ناميده مي‌شود. پس از الکات و بلاواتسکي، زني بنامآني بزانت[49]رهبري تئوسوفيسم را به دست گرفت. کلنل الکات آمريکايي بود و بعنوان نماينده ويژه راترفورد هايس، [50] نوزدهمين رئيسجمهور ايالات متحده آمريکا، در هند فعاليت مي‌کرد. مادام بلاواتسکي مهاجر از روسيه بود و معروف به توانايي در علوم خفيه. آني بزانت انگليسي و از خاندان وود بود که از ديرباز در تکاپوهاي استعماري فعال بودند.

تئوسوفيسم تأثيرات بزرگ فکري بر جاي نهاد که هنوز پابرجاست. ظهورآريايي‌گراييدر اروپاي غربي و سپسنازيسماز پيامدهاي تئوسوفيسم بود به دليل جايگاهي که تئوسوفيستها براي "نژاد آريايي" در "تمدن‌سازي" قائل شدند و اين ايده را به شکل گسترده تبليغ کردند. [51] سهم تئوسوفيسم در پيدايش نازيسم تا بدانجاست که نشان "صليب شکسته"، که در اواخر سده نوزدهم و اوايل سده بيستم، البته در ترکيب با نماد "ستاره داوود"، بعنوان آرم انجمن جهاني تئوسوفي به کار مي‌رفت، عيناً به آرم حزب نازي بدل شد. [52]

آرم انجمن جهاني تئوسوفي

ناگفته های سیاسی،شناخت و ايضاح کانون‌هاي توطئه گر شیطانی در تحولات تاريخ معاصر ايران...
ما را در سایت ناگفته های سیاسی،شناخت و ايضاح کانون‌هاي توطئه گر شیطانی در تحولات تاريخ معاصر ايران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : وب نگار webnegar بازدید : 671 تاريخ : سه شنبه 15 مرداد 1392 ساعت: 14:28